معرفی وبلاگ
این وبلاگ در راستای ارج نهادن به مقام والای شهدا و جانبازان 8 سال دفاع مقدس ، و همچنین تجدید پیمان با آرمان های گرانقدر رهبر انقلاب اسلامی فعالیت می نماید.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1518469
تعداد نوشته ها : 3133
تعداد نظرات : 28
Rss
طراح قالب
GraphistThem241
برای سر در در گم و ناکام گذاشتن دشمن از درک پیام هایی که با بی سیم رد و بدل می شد ، چه ها از زبان هایی که خود ابداع کرده بودند استفاده می کردند ،  مثلا نیروهای یزدی ، خصوصا بی سیم چی ها زبانی قرار دادی داشتند که در ابتدای هر کلمه ، حرف اول را حذف می کردند و به جای آن حرف "س" را به کار به کار می بردند و در آخر آن کلمه نیز پسوند مدی را اضافه می کردند .به این زبان "سه گم مدی "می گفتند .در عملیات کربلای 5 و بیت المقدس که رمز بی سیم لو رفته بود و بچه ها محاصره شده بودند ، بعضی ها توانستند پیام را منتقل کنند و نجات یابند .در کردستان نیز بچه ها ربان خاصی ابداع کرده بودند به این صورت که به اول هر کلمه لفظ" لحور" وصل کرده و سخن می گفتند ، مثلا و
عملیات فرمانده کل قوا اولین عملیاتی است که پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل جنگ ، توسط سپاه صورت گرفت . در این عملیات که طرح آن سه ماه قبل از آغاز حمله ریخته شده بود ، درست در روزی که بنی صدر از فرماندهی جنگ عزل شد به اجرا در آمد .اسم این عملیات در آخرین ساعات قبل از شروع حمله مشخص شد . شهید حسن باقری افشردی توی سنگر نشسته بود که فرمان عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا ، از رادیو پخش شد و اعلام شد فرماندهی کل قوا را امام به عهده گرفت .بدین ترتیب اسم عملیات فرمانده کل قوا ، خمینی روح خدا شد .منطقه عملیاتی ، جبهه جنوب – دارخوین – بود ، قصد طراحان عملیات پیشروی به سوی پل "مارون" بود .لذا در تاریخ 21/ 3/ 1360 عملیات شروع و تا 25/ 3/ 136
هلی کوپتر ها و هواپیما های عراقی در مهران امان بچه ها را بریده بودند و نیروهای خودی نیز هیچ سلاحی که از عهده این هواپیما های فضول که در ارتفاع کمی هم پرواز می کردند یا هلی کوپتر هایی که از فواصل بسیار نزدیک آنها را هدف قرار می دادند ، برآید، نداشتند . به همین دلیل ، بچه های آرپی جی .زن تصمیم گرفتند به گونه ای رفت و آمد نها را از با لای سر رزمندگان کمتر کنند .ابتدا باید برای آتش عقبه آرپی جی .که شعاع هفت هشت متر همه چیز را پشت سر ش می سوزاند ، فکری می کردند ، چون اگر آرپی جی زن به سمت با لا نشانه می رفت اول خودش می سوخت .لذا با همفکری لودرچی جهاد که مشغول مرمت خاکریز بود ، در وسط محوطه سکویی ساختند ؛ به این ترتیب که تلی از خاک را یک جا جمع و
تعداد محدودی کمپرسی در یک کیلو متری پل خیبری در حال احداث جاده ای به طول 14 کیلو متر در دل هور بودند که بعد ها به جاده سید الشهدا معروف شد این جاده به طرف جاده شمالی کشیده می شد و برای ساخت آن ا ز خاک همان منطقه که چسبندگی و استحکام خوبی داشت ، استفاده می شد .وقتی جاده به عمق دو کیلو متری در داخل هور رفت ، برای ادامه نهایی کار آن، جلسه ای با حضور فرملانده سپاه ، نیروی زمینی ارتش و کارشناس مهندسی تشکیل گردید .مهندسان مزبور ادامه احداث جاده با خاک رسی منطقه را عملی نمی دانستند و استفاده از سنگ ، بتون یا بلوک های بتونی را پیشنهاد می نمودند .شهید رضوی که از طرح حاج ابوالفضل دفاع می کرد ، در جواب گفت :این طرح ها قابل اجرا نیست ، چون آوردن قطعات ب
از جمله شیوه های دسترسی به آب و ذخیره سازی آن ،حفر چاه های نیمه عمیق ، ایجاد کانال، گودال و هدایت آب باران و برف درون آن و پر کردن منابع کوچک و بزرگ آب با استفاده از برف در مناطق کوهستانی و برف گیر و سپس آب کردن برف ها و به وسیله آتش بود . صرفه جویی جدی در مصرف به صورت مختلف صورت می گرفت ، مثل قطره ای کردن ظروف آن با ایجاد منافذ و سوراخ های کوچک تعبیه شده و در شرایط اضطراری، ریگ در دهان گذاشتن و افزایش ارشح بزاق دهان برای رفع عطش .با تمام شدن جیره خشک جنگی و تنقلات و میسر نبودن نفوذ به مواضع دشمن و سنگر های تدارکاتی آنها، بسته به شرایط فصلی و جغرافیایی و حال و وضع رزمندگان مجروح و در محاصره بین دو خط خودی و دشمن ، در آب و خشکی وضع متفاوت بود
در واحد تخریب ، گروهی در مورد روش های ممکن عبوراز موانع و میدانهای مین دشمن تحقیق می کردند . این روش ها در عملیات به کار بسته و تصحیح و تکمیل می شد . از جمله آنها قطار کردن زنجیره ای قطعات کروی شکل سنگینی بود که از دور مثل زنجیر پلاک گردن به نظر می رسید با این تفاوت که اندازه آنها در حد توپ تنیس بود . طول زنجیر مسلما متناسب با عمق میدانی بود که معبر در آن گشوده می شد و چون درخشندگی این گودهای فلزی ممکن بود توجه دشمن را جلب کند ، کیسه های برزنتی به اندازه قطر کروی زنجیر روی آنها می کشیدند که تدارک آن قبلا صورت می گرفت . قدرت موشک کشنده زنجیر محاسبه و بر حسب اندازه مورد نیاز برای پرتاب زنجیر ، سوخت موشک تنظیم می شد .موشک بر حسب اندازه و مقدار
در منطقه فاو در موضعی که به آن سنگر پشتیبانی می گفتند و جلو ترین سنگر در خاکریز طولانی خط بود مستقر بودیم .خاک فاو رملی و نرم بود و سنگ ریزه ای نداشت که موقع راه رفتن سر و صدا ایجاد می کند .  از همه مهمتر گلوله منور هم نداشتیم که هنگام خطر آن را روشن کنیم و مسافت تحت نظرمان را محک بزنیم .تانکی عراقی با شنی پاره ای نزدیک محور ما بود .برای اینکه دشمن تانک خودش را که نسبتا سالم هم بود منفجر نکند ، باک گازوئیلش را خالی کرده و آ را با بنزینی که از پیک گردان گرفته بودیم مخلوط کردیم ، محصول خوبی به دست آمد ، یعنی دیگر نه مثل بنزین یکباره آتش می گرفت و نه خاموش می شد و نه مشکل دیر مشتعل شدن گازوئیل را داشت .در همان خط برای جیره روزانه به هر چها
در نیروهای دیده بان لشگر 27 برادر رئیسی در کارش مهارت خاصی داشت .روزی در خط دیده بانی دکل او را زدند .  تک تیر اندازهای زبر دست دشمن همیشه سعی می کردند اولین شکارشان دیده بان باشد ، چون دیده بان ها چشم خط و محور بودند .وقتی دیدبان را می زدند ، بچه ها اصطلاحا می گفتند کور شدیم .در آن منطقه هدایت آتش خودی روی خط دشمن به عهده برادر رئیسی بود و دیده بان دیگر هم شهید شده بود .در شلمچه و کانال ماهی ، خط طولانی  بود و او یک تن که باید همه جا را پوشش می داد .مطلب اول حفظ جان خودش بود .او می دانست که اگر سر بلند کند قناصه چی های دشمن پیشانی اش را متلاشی می کنند .به همین دلیل چاره  ای اندیشید .در فواصل مختلف از بچه ها خواسته بود لوله ه
عبور موفقیت رزندگان از مناطق رملی و تپه های شنی از جمله ابتکاراتی است که در عملیات طریق القدس روی داد .  جاده ای که از شمال شهربستان به تنگه "میش داغ "می رسید و بعد از آنجا به دشت "چهیلا" منتهی می شد ، جاده ای بود که از زمان های پیش د ر مانورهای نظامی منطقه بستان از آن استفاده می شد ، اما به دلیل مرور زمان زیر توده های شن رملی دفن شده و فقط قسمت هایی از آن بیرون مانده بود .از آنجا که اهمیت این جاده در عملیات طریق القدس انکار ناپذیر بود ، فرماندهان ارتش و سپاه به این نتیجه رسیدند که هر طور شده جاده ای را در دل تپه های رملی بسازند ، اما کمبود امکانات یگان های رزهی ، همچنین سرعت عمل و شتابی که رای ایجاد این جاده وجود داشت ، کارها را سخت می
در عملیات والفجر 3 در جبهه مهران ، عراقی ها سنگر هایی با سطح شیب دار ساخته بودند که در عقب نشینی به دست رزمندگان افتاد . بچه های جهاد با کمی خاک برداری و مرمت ، آنها را به صورت سکوی شلیک تانک در آوردند ، ولی تانکی در بین نبود که بتوان از آن استفاده کرد .پس از دو یا سه روز ، دو دستگاه تانک عراقی که در خطوط دیگر به غنیمت گرفته شده بود ، به این خط منتقل شدند و به جهت احتمال پاتک عراقی ها ، باید نقش چندین تانک را بازی می کردند ، به این صورت که یک گلوله این سر خاکریز شلیک می کردند و به سرعت از سکوی خود پایین می آمدند و به سمت سکوی دیگری که در چند صد متری بود می رفتند تا راننده خود را به محل برسانند .خدمه گلوله گذاری کرده و آماده شلیک بودند و به ا
در خسرو آباد نزدیک آبادان مستقر بودیم .گرمای هوا کشنده بود .دیگر مرطوب بودن چفیه هم کار گر نبود .یکی از بچه ها راه حل جالبی پیدا کرد . با کاغذ مقوا استوانه مخروطی شکل مثل دوک درست کرد که با اتصال آنها به دو قطعه چوب ، شکل به علاوه ساخت و در نهایت چیزی شبیه باد نما درست شد .وی چوب مقاومی به طول سه متر از اطراف نیزار برید و با حوصله آن را مرتب و پاک کرد و آن را میان به علاوه ساخته شده محکم وصل کرد و از بالای سنگر به طریقی که بیشتر ارتفاع چوب یعنی حدود دو متر آن روی سنگر و یک متر داخل سنکر باشد ، با زحمت لوله ای عبور داد و آن را ثابت کرد . از داخل سنگر قطعاتی از برگ نخل را که پهن تر و تازه تر بودند به نی چوبی آویزان کرد . وقتی به علاوه به بالای
X