معرفی وبلاگ
این وبلاگ در راستای ارج نهادن به مقام والای شهدا و جانبازان 8 سال دفاع مقدس ، و همچنین تجدید پیمان با آرمان های گرانقدر رهبر انقلاب اسلامی فعالیت می نماید.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1511573
تعداد نوشته ها : 3133
تعداد نظرات : 28
Rss
طراح قالب
GraphistThem241
شهید حسینی نائینی همواره اطاعت از ولایت فقیه را یک وظیفه دینی می دانست. او از یک سو با حضور در حوزه های علمیه و تحقیق و تعمق در قرآن با موضوع «ولایت فقیه» آشنا شده بود و از سوی دیگر ظلم و ستم جباران زمان را مشاهده و به این اصل مترقی التزام عملی داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی و ظهور پدیده «حکومت دینی» در کشورمان، او همواره ولایت فقیه و مرجعیت را عامل ایستادگی در برابر دشمنان و پیروزی در مقابل استکبار می دانست. او می گفت: «آمریکا و سایر ابرقدرتها ... باید منطق ما را بفهمند و بدانند که که ما زیر نظر ولایت فقیه [هستیم] ... این یک مسئله زودگذر نیست. این یک منطقی است که چهارده قرن وظیفه اسلامی ما را بوجود آورده است و ام
شهید سید مرتضی آوینی: حزب الله اهل ولایت است و اهل ولایت بودن دشوار است، پایمردی می خواهد و وفاداری. سپهبد شهید علی صیاد شیرازی: عظیم ترین نعمت خدا را نعمت ولایت می دانم و استحکام در پیوند با ولایت را ضمانت بخش و عاقبت بخیری میپندارم فلذا  نه تنها با قلب و زبان بلکه در عمل کوشیده ام ارادتم را به ولایت به ثبوت برسانم و از خداوند متعال مسئلت دارم مرا در این مهم یاری فرماید.شهید حاج سید مجتبی علمدار: بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری باشند.شهید رجایی: در ایران رهبر انقلاب رابطه اش با انقلابیون آنچنان شدید بود که در هیچ رهبر وپیرو سابقه نداشت، ما فدائیان امام وامتیم. بگذارید ما فدا شویم اما نگذارید که انقلاب اسلامی و خط اما
شهید سید علی اندرزگو از شهدای مظلوم تاریخ انقلاب اسلامی است که نقش ویژه‌ای در مبارزه علیه رژیم ستمشاهی داشت با شهید سید علی اندرزگو از یک سو مبارزی شجاع و بی‌باک بود و از سوی دیگر آنچنان به زیورهای اخلاقی و معنوی آراسته بود که هیچگاه در راه حفظ ارزش‌های دینی ذره‌ای کوتاهی نمی‌کرد و همواره زندگی بی‌آلایش، ساده و با قناعتی داشت. شهید اندرزگو در جریان اعدام انقلابی حسنعلی منصور به همراه دیگر یارانش شهید امانی، بخارایی، صفار هرندی و نیک‌نژاد، حسنعلی منصور نخست‌وزیر ملعون رژیم شاه را که لایحه ننگین کاپیتولاسیون را طراحی کرده بود به سزای عمل خویش رساند. شهید اندرزگو پس از دستگیری دوستان خود در مؤتلفه اسلامی ب

«انّ وَعد الله الحق»
این های و هوی بی سر و پا می کشد مرا
برگرد آسمانی من دیر می شود
بی تو نگاه زمزمه ها محو یک سکوت
در بی صدای حادثه زنجیر می شود
ماییم و یک هزاره پر از بی کسی ببین
ممنوع می شود همه ی انتظارها
پاییز، اتّفاِ قدیمی کنار ماست
زندانی اند بی تو تمام بهارها
ای اتّفاِ دور، تو نزدیک می شوی؟
کشتند چشم های مرا فکرهای کور
گفتند لحظه های پر از اشتیاِ من
نزدیک می شود به تو آن اتّفاِ دور

روبه رویت نشستم، کمی بعد
بغض دیر آشنایم ترک خورد
آمدم تا به نامت بخوانم
انعکاس صدایم ترک خورد
باورم شد که آن جایی آن جا
دیدگانم تو را لمس می کرد
در دل اشک های مزاحم
ناگهان چشم هایم ترک خورد
با ضریح تو دستم درآمیخت
گریه هایم به من آبرو داد
آمدم یک قدم پیش تر، تا...
لهجه ی بی ریایم ترک خورد

یک، دو، سه، خدا، من، تو، امّا
وقت رفتن می آمد به سویم
بی تو در بیت پایان دیدار
خط به خط ردّ پایم ترک خورد

چشمی که با خود شور باران داشت
تصویری از تندیس ایمان داشت
وقتی که بر دریا نظر می کرد
اندیشه ی تسخیر توفان داشت
با رودها مست سرودن بود
آهنگ دریای پریشان داشت
تا با شقایق هم نشین می شد
موج نگاهش عطر عرفان داشت
دستی به سوی ابرها می برد
در چشم هایش بغض باران داشت
با صخره ها از موج ها می گفت
با رودها روحی شتابان داشت
از پیله پست زمین پر زد
شوِ پریدن با شهیدان داشت

باید که برای دل تو چلچله باشم
همراه ترین همسفر قافله باشم
باید به تو نزدیکتر از خویش بمانم
من آمده ام با تو چنین یکدله باشم
می آیم و از عشق تو لب ریزترینم
هر چند که با پای پر از آبله باشم
با اینکه در آیینه اندیشه نگنجد
باید که به دریای دو چشمت یله باشم
دل گفت که این گونه بمانم همه ی عمر
یک شاعر آزادِ بدون صله باشم

برای مرغ دل از چه قفس درست کنیم!؟
بهار آمده، بازآ نفس درست کنیم
چو مرغکان که نصیب حیات ما فصلیست
به خویش لانه زخار و زخس درست کنیم

نگفته داد زخویش و کسان، کنون باید
برای خویش و کسان دادرس درست کنیم
اگر خیال مراحِل به سر بود ما را
نخست مرحله بانگ جرس درست کنیم
بیفکنیم به خاک این زمان بنای حسد
هوس کنیم و بنای هوس درست کنیم
زنا کسی گذر و باکسان نظر سازیم
جدل کنیم که در خویش کس درست کنیم
درست شد که بهار آمد و زمستان رفت
رسید همنفسان تا نفس درست کنیم

به یاد شهید نوجوان: سیّدوحیدنبی پور

تو بنده ی احد واحدی وحیدی تو
به آنچه کرد خدا قسمتت، رسیدی تو
مبارک است ترا خلعت شرف از حقّ
اگر خدا بپذیرد ز ما، شهیدی تو
به شاخسار جنان شاید آشیان کردی
ز شاخسار جهان چونکه پر کشیدی تو،
نیارمد ز بلا آنکسی که کُشت ترا
ز کیدِ اوست که در خاک آرمیدی تو
ز باغ عمر نخوردی بَری که می باید
گُلی ز گلشن این زندگی نچیدی تو
سعادت است بدیدار حقّ رسیدن ها
تو چون رسیدی، از این رهگذر، سعیدی تو

رو به باغ آوردم، باغ را خزان کردمبی خبر کشیدم آه، باد را وزان کردمبس که پر خزان ماندم، گویی از زبان ماندمدر دهان باد اینک برگ را زبان کردمتر چو شد مرا دیده، پیش جوی خشکیدهبر گلوی جو از چشم، آبها روان کردمزیر بار شبنم شد، سبزه های مژگانمقامتم یکی خم شد، سرو را کمان کردمبرق گشتم و دیدم، روزگار، تاریک استرعد گشتم و چندی در جهان فغان کردمآسمان نبودم، لیک بار آسمان بردمآستان نبودم، لیک کار آستان کردمکار مردمان دیدم هیچ از دل و جان نیستدادها زدل گفتم، شکوه ها زجان کردمدیدم اهل دعوا را کوهشان همه کاه استکوه و کاهشان را پُف تا به کهکشان کردمچشم بر زمین بردم، دست کوتهم دیدمدست بر سما دادم رو به آسمان کردمبی مجاز چون بالم ریخت مشت پر گشتمسوخت آشیانم چو
X