معرفی وبلاگ
این وبلاگ در راستای ارج نهادن به مقام والای شهدا و جانبازان 8 سال دفاع مقدس ، و همچنین تجدید پیمان با آرمان های گرانقدر رهبر انقلاب اسلامی فعالیت می نماید.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1518832
تعداد نوشته ها : 3133
تعداد نظرات : 28
Rss
طراح قالب
GraphistThem241
چهارمین فرزند خانواده خانی در نوزدهم خرداد ماه سال 1327 ه ش در خانواده ای کشاورز، در روستای فرزنی در بخش حسین آباد مشهد به دنیا آمد. در خردسالی به مکتبخانه می رفت و در فراگیری قرآن هوش زیادی داشت. اوقات فراغت خود را به چرانیدن گوسفندان می گذراند و چوپانی می کرد. در کودکی بیشتر مشغول کشاورزی و دامداری بود. به مدرسه علاقه زیادی داشت، ولی چون در روستا مدرسه ای نبود، نتوانست درس بخواند. از 12 سالگی نماز می خواند و روزه می گرفت و با صدای بلند قرآن تلاوت می کرد. در نوجوانی همراه خانواده به روستای محمد آباد رفت و در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شد. در پانزده سالگی به مشهد آمد و ضمن کار، در مدرسه شبانه به تحصیل در مقطع ابتدایی پرداخت و دوره ابتدایی را
شهید از نگاه همسرش: دخترهای محل غیر از «وسطی» سرگرمی دیگری نداشتند .عصر ها هم دیگر را خبر می کردیم و توی کوچه جمع می شدیم و بعد از یارگیری شروع می کردیم به بازی .جیغ و داد ما تا چند تا آن طرف تر هم می رفت . توپ به تنم خورد و می بایست از بازی بیرون می رفتم .کنار دیوار ایستادم و شهناز وارد بازی شد .خیلی چابک بود .انگار فنر زیر پاهایش کار گذاشته بودند .تند وتند این ور و آن ور می پرید و خیلی زود چند تا بُل هم گرفت .برایش کف زدیم و تشویقش کردیم .توی همین گیر ودار ،یک دفعه جیغ و داد زدن همسایه ،آب سردی روی بازی داغ ما ریخت : ـ مگر جای دیگری پیدا نمی شود که که هر روز این جا جمع می شوید ؟سرمان رفت . و دست هایش را به علامت تهدید تکان دا
در روستای “طالش محله پهناب” در هفت کیلومتری شهر “جویبار” و هجده کیلومتری “ساری” در خانواده ای کشاورز و مذهبی در سال 1331 متولد شد. قبل از ورود به دبستان در مکتب خانه با قرآن آشنا شد. دوره ابتدایی را در دبستان “تلارک” از روستاهای همجوار زادگاهش گذراند. پس از اتمام دوره ابتدایی نظام قدیم در دبستان دکتر “شریعتی” در"جویبار" مشغول به تحصیل شد. پس از گذراندن دوران سه ساله متوسط به شهر" ساری" رفت و در رشته علوم طبیعی ادامه تحصیل داد. اما به علت وضعیت بد مالی قادر به ادامه تحصیل نشد و ترک تحصیل کرد. در سال 1353 با دختر خاله اش خانم "معظمه صادقی" ازدواج کرد و در خانه ای استیجاری زندگی مشترک ر
در سال 1341 ،در یک خانواده ی مذهبی و کشاورز در روستای «بیشه سرسبیل »در استان «مازندران»دیده به جهان گشود.دوران ابتدایی را در مدرسه «بهشت آئین» گذارند و در دوران راهنمایی و دبیرستان وارد شهرستان «بابل» شد.دوران دبیرستان ایشان مصادف با اوج گیری انقلاب اسلامی بود که در پیروزی انقلاب نقش به سزایی داشت و به همراه شهیدان «تبارجعفرقلی» ،«جانی رمی» ،«سادات تبار»و دیگر برادران در صحنه حضور داشته و مردم را تشویق به شرکت در تظاهرات علیه رژیم می نمود . در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلی و مشارکت مردم در جهت دفاع از حریم و دستاوردهای انقلاب بر آمد و در اولین اعزام از بابل رهسپ
در خانواده ای از نظر مالی متوسط واز نظر دینی و اصول اخلاقی پایبند به دین و قرآن ودرسال 1342 دراولین روز دی ماه در منطقه ی " گلوگاه"در استان مازندران پا به جهان گذاشت. دوران طفولیت و کودکی را در میان همین خانواده که سرشار از اعتقادات مذهبی بودند گذراند. رحیم از همان اوایل کودکی به مسائل اسلامی مانند خواندن نماز وگرفتن روزه ، اهمیت می دادند و در تمام مجالس مذهبی شرکت داشتند. ایشان فردی مهربان ودلرحم و در عین حال شجاع و بی باک بودند در دوران انقلاب شهید نوجوانی بیش نبود ولی در تمام تظاهرات شرکت فعالانه داشتند. پدر شهید مردی زحمتکش و مادر ایشان نیز به دلیل تنگناهای موجود در زمان حکومت ستمشاهی ،تا سال سوم راهنمایی تحصیل کردند .او مانند هزاران دانش
در سال 1329در محله ی «سید زین العابدین »در شهرستان« جویبار» به دنیا آمد. خانواده و دوستان او را علی اصغر صدا می زدند. تحصیلاتش را تا پایان مقطع متوسطه درقائم شهر ادامه داد واز هنرستان«شریف واقفی »این شهر دیپلم راه وساختمان گرفت. با شروع مبارزات مردم ایران بر علیه حکومت ظالمانه ی پهلوی او به صف مبارزان پیوست وتا فرار دیکتاتور به مبارزه ی بی امان ادامه داد.انقلاب اسلامی که پیروز شد وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد وپس از مدتی به فرماندهی سپاه در شهرستان جویبار منصوب شد. شهید »صابریان»در این سمت خدمات شایانی انجام داد وبا سازماندهی واعزام نیروهای بی شمار بسیجی نقش سازنده ای در پیشبرد امور جنگ دا
یکی از لاله های دشت قهرمان پرور مازندران ، شهید "مرتضی مالک" است که در سال 1342 در خانواده ای مذهبی در شهرستان "ساری" پا به عرصه ی وجود نهاد . یکساله بود که مادرش مبتلا به بیماری شد و در دو سالگی از مهر و محبت مادری محروم گشت .مرتضی با این که در سنی نبود که مرگ و زندگی را از هم تمیز دهد و فقدان مادر را درک نماید ،ولی انس و الفت به دامان مادر همواره او را متوجه خلائی که از این بابت به وجود آمده بود می کرد و روی همین اصل بود که تا پاسی از شب بیدار بود و در فراق مادر بهانه جوئی می کرد .چه بسا آن هنگام که به خاطر آرام کردن در بغل خواهرش جای گرفته بود به خواب می رفت .مرتضی دوران کودکی را پشت سر گذاشت و در 5/5 سالگی به مدرسه ی ملی شریعت که بر اثر م
در سال 1333 در نزدیکی «شیرگاه» از یک خانواده روستائی فرزندی به دنیا آمد که او را «مصطفی» نامیدند.دوره دبستان را در «شیرگاه »به پایان رسانید و دوره دبیرستان را به «قائم شهر» رفت و در آنجا مشغول به تحصیل شد. در همان اول زندگی علاقه فوق العاده به اسلام داشت و هشت ساله بود که نماز می خواند . فعالیت اسلامی ایشان در دوره دبیرستان شروع شد . وقتی که در «قائم شهر» مشغول درس خواندن بود در کلاسهای علوم اسلامی هم شرکت می کرد و در وقتهای مناسب در تبلیغ دیگران فعالیت می کرد. حین درس خواندن با مشکلات زیادی مواجه بود اما با وجود همه مشکلات هیچ وقت به پدر و مادر ش چیزی نمی گفت. اخلاق و رفتار او چنان
در تیرماه 1332 در خانواده ای متوسط در خطه ی سرسبز شمال، پسری به دنیا آمد که نام وی را احمد گذاردند. احمد دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در «کیاکلا» و «سرپل تالار» و سه سال آخر را در دبیرستان «قناد» بابل گذراند. پدرش فردی شجاع و ظلم ستیز بود، از شجاعت پدر همین بس که علی رغم تصدی پست فرماندهی ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال، به مبارزه با سردمداران زر و زور پرداخت و در نهایت مجبور به استعفاشد و به کشاورزی مشغول شد. از ایمان و قدرت روحی مادرش همین بس که هنگام دفن شهید کشوری، در حالی که عکس او را می بوسید، پرچم جمهوری اسلامی ایران را که با دست خود دوخته بود بر سر مزار فرزند آویخت و فریاد زد: "احس
سال 1332 متولد شد.قبل از انقلاب کشاورزی می کرد.بعد از انقلاب مدت 2 سال دریکی از هنرستانهای « بابل» ومدت کمی هم در کمیته ی انقلاب اسلامی(سابق)در« قائم شهر» مشغول خدمت بود. در تاریخ 26/7/1360 به عضویت رسمی سپاه درآمد و در سپاه« ساری »مشغول به خدمت شد.به خاطر بضاعت خوب مالی که داشت در یک درخواست کتبی از سپاه محل کارش خواست تا حقوق او را به اندازه ی 2000 تومان (درسال 61 )از اصل حقوقش کسر وصرف کمک به جبهه نمایند.این درحالی که در آن دوران حقوق پاسداران از ماهی 3000تومان تجاوز نمی کرد. در کنار تحصیل به ورزش کشتی محلی علاقه بسیار داشت. دارای روحیة پهلوانی و منش مردانگی بود. مدتی بعد از اخذ دیپلم با “سمیه وا
در روستای” کیاکلا” قائمشهر به دنیا آمد. پدرش ـ هادی ـ مغازه کوچکی داشت و با درآمد اندک آن خانوادة خود را اداره می کرد. صمصام دومین فرزند خانواده بود و به مادرش علاقه بسیار داشت. تحصیلات خود را در مکتب خانه که پدرش بزرگش در آن قرآن تدریس می کرد، آغاز کرد. به همین دلیل پیوند و نزدیکی عمیقی بین صمصام و پدر بزرگش به وجود آمد. او در کودکی سرشار از انرژی و جنب و جوش بود و به بازیهایی دسته جمعی به خصوص فوتبال علاقه وافری داشت. در سال 1338 وارد مدرسه ابتدایی خیام شد و با علاقه و پشتکار تکالیف خود را انجام می داد. پس از اتمام دوره ابتدایی در سال 1343 وارد مدرسه راهنمایی سپهر شد. پس از آن به دبیرستان سینا رفت و در رشته طبیعی ادامه تحصیل داد
X