معرفی وبلاگ
این وبلاگ در راستای ارج نهادن به مقام والای شهدا و جانبازان 8 سال دفاع مقدس ، و همچنین تجدید پیمان با آرمان های گرانقدر رهبر انقلاب اسلامی فعالیت می نماید.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1519466
تعداد نوشته ها : 3133
تعداد نظرات : 28
Rss
طراح قالب
GraphistThem241

مردانی که عابدی از آن ها سخن می گوید از اقشار مختلف اجتماع و داری انگیزه ها و افکار متفاوت اند. عابدی در نگرش به شخصیت ها بیشتر جنبه های اجتماعی و فکری را در نظر دارد. مردان داستان های او از طبقات مختلف اجتماعی گرفته شده اند. رزمندگان و بسیجیان ، مغازه دارها ، ثروتمندان، معتادان ، معلمان مدارس و ... برای هر کدام از این طبقات سعی کرده است عادات و خصوصیات ویژه ای آن طبقه را در رفتار و گفتارشان نشان دهد.
«آن سوی مه» داستان یک رزمنده است که بر اثر موج انفجار ، مدتی را درحالت بیهوشی و بعد نیز فراموشی به سر می برده ، پس از بهبود به شهرشان برمی گردد.اما تمام اعضای خانواده اش در غیاب او، در اثر بمباران هوایی دشمن، شهید شده اند.
در بمباران پدر نفرت و ترس شدید از مردن دارد.او زندگی را بسیار دوست دارد و هرگز به مرگ فکر نمی کند. دنیادوست، خودخواه و ضد انقلاب می باشد و شرکت در جنگ و دفاع در برابر دشمن را کاری منفی و خودکشی بیهوده می داند.معتقد به جمع آوری مال ثروت است و هنگامی که عازم سفر می شود، بین راه ماشینش تصادف می کند و کشته می شود. اما جواد شخصیت فرعی دیگر داستان، مردی مؤمن و مقیّد به اسلام و اهل نماز می باشد. او ایمان و عقیده ای استواردارد. به بچه های کوچک اهمیت و ارزش می دهد و با آن ها مهربان و خوش رفتار است.
در « بابابزرگ خوب من» بابابرگ مردی مهربان است که دارای دو پسر به نام های احمد و رضا میباشد. احمد پسر بزرگ تر، به اعتیاد روی می آورد و معتاد می شود و او از کار اخراج می شود و حتی زن خود را معتاد می کند و خانه اش را می فروشد و خرج اعتیاد می کند و سرانجام درارتباط با مواد مخدر اعدام می شود پسر دیگر، -رضا- رزمنده ای بسیجی است که به جبهه رفته است و با فرزندان برادرش صمیمی و مهربان است برای آن ها کتاب می اورد و قصه تعریف می کند و سرانجام در جبهه شهید می شود. بابا بزرگ نوه هایش را خیلی دوست دارد و ان ها را ناز و نوازش می کند و وقتی که مادرشان از بیمارستان مرخص می شود آن ها را پیش خودش می برد تا در کنار خودش زندگی کنند.
آقا رجب در« موش» مغازه دار است. او فردی ریاکار و متظاهر است که علاقه ای به انقلاب و مردم ندارد. بین راه، مراسم ختم شهیدی را می بیند.درآن شرکت نمی کند و فقط یکی از آگهی هایی که مربوط به شهادت اوست، می گیرد. وقتی به مغازه می رسد، ان را روی قسمتی از دیوار که دودزده است می چسباند و تلفنی مشغول انجام معامله ای می شود.
عابدی در داستان « موش» با تکیه بر رذیلت اخلاقی ریا، نمونه ای از تیپ ریاکاران را نشان می دهد. ریاکارانی که رفتار پنهان شان با رفتار آشکارشان تفاوت دارد. « موش» یک ریاکار کامل است. با انقلاب و مردم مخالف است و به آن ها علاقه و عقیده ای ندارد. این افراد می خواهند برای خود ثروتی بیندوزند و با زیرکی سعی دارند از هر جریانی به نفع خود استفاده کنند.
2-زنان
زنان در داستان های عابدی در کنار مردان حضور دارند و از اهمیت بالایی برخوردار می باشند و دربعضی داستان ها، زن شخصیت اصلی و راوی می باشد. و تقریباً در همه ی داستان ها زن حضور درد و به عنوان شخصیت اصلی یا فرعی جایگاه مهمی دارد.
در «آن سوی مه» اگر چه زنان به عنوان شخصیت اصلی حضور ندارند، اما اگر نامی از زنانی چون عصمت- مادر علی- مریم همسرش و عطیه دختر کوچکش و مریم خواهرش برده می شود، تنهابرای نشان دادن شخصیت اصلی داستان-علی – وبیان واقعیت های زندگی از نظر عاطفی ،روحی و روانی در کنار جبهه و جنگ است تا نویسنده برای بهتر به تصویر کشیدن داستان از آن استفاده نماید. در اینداستان، زنان مذکور در غیاب علی،انتظارشان به سر می رسد و ناامید می شوند و او را شهید قلمداد می کنند و سرانجام در بمباران ناجوانمردانه ی دشمن به شهادت می رسند.
در « بمباران» زنان از طریق تک گویی درونی شخصیت اصلی داستان- محدثه- که به گوشه هایی از زندگی خود می پردازد به خواننده معرفی می شوند.
خانم محمدی، معلمی مهربان و صمیمی است که با دانش اموزان به نرمی و آرامی برخورد می کند. بچه ها را به بهشت شهدا و راهپیمایی ها می برد.
زهرا زنی است نمازخوان و اهل عبادت و خوش اخلاق و باحجاب ، که به محدثه علاقه مند است و او را دوست دارد.
محبوبه – مادر محدثه- زنی است خودخواه، ضد انقلاب ،دنیادوست و بی اعتقاد به مسایل دینی، و به همین دلیل دخترش را از نماز خواندن نهی می کند.او از جنگ و مردن نفرت دارد و از ترس و وحشت بمباران های دشمن در شهر خود خسته می شود و به اتفاق شوهرش عازم سفر به شهری دیگر می شود و سرانجام هم در تصادف کشته میشود.
در « بابابزرگ خوب من» زهره زنی است دارای دو بچه که از ناراحتی و دعواها و بداخلاقی های شوهر معتادش خسته می شود و بر سر بچه ها داد می کشد. سرانجام خودش نیز توسط شوهرش معتاد شده و شوهرش نیز در ارتباط با مواد مخدر اعدام می شود، خودش هم به علت بیماری در بیمارستان بستری می گردد.
3-کودکان
در میان چهار داستان مورد بحث ما، عابدی در دو داستانش از کودکان به عنوان شخصیت اصلی داستان استفاده می کند. کودکانی که عابدی شخصیت اول داستان قرار می دهد. میانگین سنی آنها بین 5تا 9 سال می باشد و هر دو آن ها هم دختر می باشند. البته در کنار این ها به کودکان دیگری هم به عنوان شخصیت فرعی در داستان ها اشاره می نماید.محدثه در « بمباران» دختر بچه ی هشت-نه ساله ای است و داستان از زبان او نقل می شود. او در کلاس دوم دبستان درس می خواند و پدر و مادرش ضد انقلاب و غیر مذهبی هستند. او به شیوه ای یاداوری خاطرات گذشته جریان مهمانی امدن دایی و زن انقلابی و مذهبی اش، و همچنین خاطرات خود را با دوستان مدرسه اش و معلمش – خانم محمدی- و این که پدر و مادرش او را به زور همراه خود به سفرمی برند و سرانجام هم پدر و مادرش در اثر تصادف از بین می روند و خود دخترک مجروح و در بیمارستان بستری می شود، بیان می کند؛ که در آخر پس از مرگ پدر و مادرش ، دایی و زنش سرپرستی او را به عهده می گیرند.
مریم در « بابابزرگ خوب من» کودک دیگری است که به شیوه ی تداعی معانی ، داستان را روایت می کند.او کنار پدر بزرگش نشسته و صاحب خانه ای که دختر و مادر و برادرش در آن زندگی می کنند نیز آن جاست. قرار است که ان روز مادر از بیمارستان مرخص شود و به خانه بیاید، اما خانه باید تخلیه شود.پدر و مادرش معتادند و پدرش به خاطر مواد مخدر اعدام شده است.
علی کودک دیگری است که در این داستان شخصیت فرعی محسوب می شود اما در کنار مریم، در تمام حوادث و کنش های داستان نقش دارد. او به خاطر تأمین خرج خانواده ،روزها کار می کند و شب ها به مدرسه می رود و درس می خواند.این کودکان از سوی پدر و مادر با دلیل کتک می خورند، گرسنگی و فقر را تحمل می کند و واکنشی نمی توانند نشان دهند.
منبع:
عابدی/داریوش/مجموعه داستان«آن سوی مه»/ص


X