... میتوان در حالیکه دشمن خاک میهن اسلامیمان را متجاوزانه مورد هجوم قرار داده و جولانگاه تانکها و نفربرهای خود قرار داده و سربازهای بعثی کافر، خواهرانمان را مورد تجاوز قرار داده و به پیر و جوان ما رحم نکرده و امت بپا خواسته را زیر باران گلولههایش به شهادت رسانید، شهرهایمان را با خاک یکسان کرده، نزدیک به سه میلیون امت حزبالله را آلوده کرده و چهل میلیون ایرانی را گرفتار نموده، دست از ستیز کشیده و به نبرد حقجویانه تا محو کامل آثار جنایات و تجاوز ادامه نداد. مگر میشود به عنوان یک مسلمان متعهد به خود اجازه داده تا به سرزمینهای اشغالی فلسطین عزیز، اسرائیل غاصب همچنان بتازد و مردم محروم و آواره مسلمان فلسین را هر روزه قتلعام کند. هرگز نمیتوانیم ساکت بنشینیم در حالیکه آنها در خانههای خود اجازه نفس کشیدن را ندارند. آری، آنها محکوم به مرگند زیرا مدافع ارزشهای اسلامیاند. آنها برای خدا میجنگند و همانا پیروزی از آن مسلمین است.
... از پدر و مادر عزیزم که عمرشان را صرف تربیت من نمودند عاجزانه طلب مغفرت میکنم و امیدوارم در مراسم شهادتم موجبات شادی امام امت و امت شهیدپرور را فراهم نمایند. حداقل قبل از آغاز انقلاب تا به امروز در راه اهداف مقدس جمهوری اسلامی از هیچگونه کوشش فروگذار نبودهام. در آغاز انقلاب، در کردستان و از آغاز جنگ تحمیلی با کفار بعثی متجاوز عراق، چهارده ماه تمام در خرمشهر و آبادان، تلاش نتیجهبخش در بیرون راندن عراقیها همراه فرزندان عزیز فدائیان اسلام داشتهام.
ای جوانان، ای پسران و دختران عزیزم، ای نور دیدگانم، ما در سنگر جبهه حق علیه باطل پشت دشمنان شکستیم و از برای آرامش شما چه شبها که نخوابیدیم. ما از شما دفاع کردیم. ما از ناموسمان دفاع کردیم، ما همچون یاران رسولالله(ص) بودیم که به جنگ بدریون شتافتیم. میدانید که چه برادرانی را از دست دادهاید؟ میدانم که میدانید غنچههای نشکفتهای را به زیر تانکهای بعثیون فرستادیم تا شما در آرامش به سر برید. تا هیچ ابرقدرتی نتواند نگاهی چپ به شما بکند. من و تمام سربازان جان بر کف امام به فدای یک تار موی شما، بدانید که تا ما در سنگ نبرد هستیم هیچ نامردی نمیتواند از شما حتی یک قطره اشک بگیرد. میدانید که تمام آنچه که دارم تمام و کمال به عشق شما به فریاد درآمدهاند و هر چه بیرگی را از دیدگان شما به دور کشانیدهاند. دوستتان دارم، به شما عشق میورزم، غنچههای دلم را برای شما به گل تبدیل میکنم. یک لحظه اندوه شما تمام وجودم را میشکند و اثری از من نمیگذارد. برای شما، برای اسلام شما، برای جاودانی اسم شما، این فرزندانم نمیدانید چه شبها که نخوابیدم و تحمل کردم. دردهای و زخمهای درونم را، نمیدانم با کدامین واژه، با کدام جمله، آن همه عشقی را که به شما دارم ابراز نمایم. در هیچ واژهای نمیگنجد، در هیچ جملهای نمیتوان آنرا بیان کرد. من و تمام پرستوهای دلم به عشق شما به پرواز درمیآییم و در آسمان با تمام وجود شما را صدا میزنیم. آری هر آنچه را دارم فدای جوانان عزیزم، عزیزانم، ای جوانان وارسته وطنم، من فقط به عشق شما و حفظ اسلام شما دردها و زخمهایم را تحمل میکنم و طاقت میآورم هر آنچه سختی است در این عالم، دستان خسته پدرتان را با اطاعت از خداوند مهربان یاری بخشید و مرهمی باشید بر زخمهای فرو رفته در پیکره جانم. رهبر عزیزتان را یاری نمایید، گوش به فرمان او باشید و خدا را فراموش نکنید، نماز اول وقت را رها کنید. وقت رها شدن روحم از زندان تنم بزودی فرا میرسد و شما را به خدا میسپارم و به سوی تمام هستیم پرواز میکنم...