ای چمران ای دوست. ای فدائی جبهههای حق علیه باطل آنگاه که در لبنان بودی چه حماسهها که نیافریدی و آنگاه که به ایران آمدی به راستی که دل امام و امت حزباله را شاد گردانیدی و دل دشمنان انقلاب را لرزاندی اما امروز افسوس میخورم از اینکه نتوانستم آنگونه که دلم میخواست با تو در سنگر نبرد با دشمنان قسم خورده انقلابم بجنگم. آری امروز میفهمم که چقدر تو را کم دیدم و ازاین بابت بسیار اندوهگینم. کاش بودی تا دوش در دوش سربازان جان بر کف امام در خط مقدم جبهه کربلایی دیگر میآفریدیم دلم برای جبهه تنگ شده است دلم برای حال و هوای شبهای عملیات تنگ شده است دلم برای بوسیدن کف پای رزمندگان اسلام در هنگام خواب تنگ شده است دلم برای دعای کمیل زیر آسمان پرستاره جبهه هم نفس با یاران تنگ شده است دلم برای نماز جماعتهامان در مقابله دیدگان دشمن در هنگام نبرد تنگ شده است. دلم برای عروج دلم برای پروازی عاشقانه دلم برای شهادت تنگِ تنگ است ـ اما تو ای مهربان از دست رفته بدست آمده بدان که آقا به من وعدهی شهادت داده است طولی نمیکشد که من هم به سوی شما خواهم شتافت و همراه با شما پرندگان عشق و شهادت به دیدار پیامبر رحمت و مهربانی رسول اکرم و اهل بیت پاک و مطهرش خواهیم رفت آری چه زیباست دیدن ائمه اطهار چه زیباست دیدن آن رسولا... و بوسیدن روی ایشان چه زیباست دیدن امیرمؤمنان آقا علیبن ابیطالب چه زیباست دیدن مادرمان بانوی دو جهان فاطمه زهرا چه زیباست دیدن آقا حسنبن علی چه زیباست دیدن سالار شهیدان آقا اباعبدالله الحسین جانم فدای او چه زیباست دیدن برادر دلیر و پهلوانش قمربنیهاشم اقا ابوالفضل العباس چه زیباست دیدن عموی پیامبر حمزه سیدالشهدا و چه زیباست دیدن حضرت زینب کبری بیبی دو عالم چه زیباست دیدن پیامبران الهی چه زیباست دیدن اولیاء خدا و چه زیباست دیدن جبرئیل چه زیباست دیدن ملائکه مقرب بارگاه الهی و اما بدان به خداوندی که جانم در ید قدرت اوست سوگند که تا آن لحظه وعده داده شده است از جهاد برنخواهم داشت.