معرفی وبلاگ
این وبلاگ در راستای ارج نهادن به مقام والای شهدا و جانبازان 8 سال دفاع مقدس ، و همچنین تجدید پیمان با آرمان های گرانقدر رهبر انقلاب اسلامی فعالیت می نماید.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1515685
تعداد نوشته ها : 3133
تعداد نظرات : 28
Rss
طراح قالب
GraphistThem241

قدمت پدیده جنگ به اندازه حیات اجتماعی و مدنی انسان است؛ پدیده ای که گاه برای او جذاب و دلنشین بوده و از مقدسات و ارزشهای عالی او قلمداد شده و زمانی دیگر، مورد تنفر او بوده و از آن اظهار بیزاری و تنفر کرده است. این پدیده، همچون دیگر پدیده های انسانی تا حد زیادی به دو متغیر اساسی انسان، یعنی اراده و اختیار او بستگی دارد و اراده نیز خود، حاصل عقل، آگاهی و آزادی اوست، از این رو، جنگها جز به اراده آدمیان رخ نداده اند؛ بنابراین، نظریه پردازان بزرگ جنگ غالباً آن را به عنوان کنشی انسانی و مدنی و در ارتباط با سیاست تعریف کرده اند. بدین دلیل است که سالها پیش، سون تزو، اندیشمند چینی، در بیان جنگ می نویسد:
جنگ مسلحانه . . . عملی است که به طور دانسته و عمدی از روی فکر و شعور، مرتب تکرار می شود؛ و بنابراین، شایسته و سزاوار است که در معرض یک تجزیه و تحلیل منطقی و حسابگرانه قرار گیرد> .(1) یا کلاوزویتس می گوید: < جنگ ادامه سیاست است، اما به شیوه ای دیگر و با زبانی دیگر> .(2) یا در جای دیگر مطرح می شود: < جنگ افروز اصلی، سیاست است نه نوع تسلیحات، ویژگی استراتژی و یا سبک عملیاتی> .(3)
این بدان معناست که جنگ بر تدبیر و تعقل مبتنی است؛ زیرا، عنصر اساسی سیاست را تعقل و تدبیر تشکیل می دهد که سلاح، استراتژی یا ابعاد آن و سبک و روش عملیاتی یا فناوری نقش اساسی در تحقق آن ایفا نمی کند، بلکه این نقش بر عهدهِ اراده جنگ جویان (اعم از سیاستمداران و رزمندگان) است. انسانی بودن جنگ بدان معناست که انسانها در پی تحقق هدفی و دستیابی به مقصودی بدان روی می آورند؛ زیرا، فرض اولیه و مسلم بر این است که انسانها صاحب عقل و خردند و برخورداری از هر درجه ای از عقلانیت، آنها را به سوی جلب منفعت یا دفع ضرر سوق می دهد؛ بنابراین، کنش انسانی، کنشی صرفاً احساسی یا دلبخواه نیست، بلکه معطوف به انگیزه و هدف است و جنگ با توجه به ابعاد گسترده و مقدمات، نحوه تحقق و نتایج آن و اینکه ورود به هر معرکه ای نوعی ریسک است، مقوله ای از این نوع کنش محسوب می شود، یعنی جنگ برای کسانی که بدان اقدام می کنند یا در مقابل متجاوزان و آغازگران آن می ایستند، کنشی معطوف به انگیزه و هدف است.
در تعیین انگیزه و هدف جنگ، نوع نگرش، فرهنگ، علائق و سلائق همراه با خواسته ها، نیازها و امکانات موجود آدمیان نقشی اساسی دارد، اما مهم تر از همه، شاید بتوان از نوع نگرش و جهان بینی یادکرد، هرچند نمی توان نقش نیازها، خواسته ها و امکانات را نادیده گرفت. برای نمونه، در نبرد هیتلر و طرفدارانش در جنگ جهانی دوم، نیازهای ملت آلمان، مانند < نیاز به فضای حیاتی همراه با نگرش نژادپرستانه هیتلری مبتنی بر برتری قوم ژرمن> به تعبیر هیتلر< دفاع از نژاد و وحدت سرزمینهای آلمانی نشین ...> بود.(4)
در نگرش اندیشمندان مکتب گرا و دارای باورهای متعالی نیز، جنگ کنشی معطوف به انگیزه و هدف است و این کنش بر اساس اهداف خاصی صورت می گیرد، اما اهداف مورد نظر از مکتب و باورهای متعالی آن ناشی می شود؛ بنابراین، انگیزه ها، اهداف و مقاصد جنگ را نه ارزشهای مادی و کوتاه مدت و نه ارزشهای غیر انسانی، مانند نژادپرستی، قوم گرایی، کشور گشایی، غارت و دستبرد و ...، بلکه مکتب و جهان نگری آنهاست که تعیین می کند. برای نمونه، در اسلام، نبرد برای مقابله با ستم، بی عدالتی، فساد و تحقق توحید به منزله متعالی ترین باورها و ارزشهای انسانی الهی صورت می گیرد. به همین دلیل قرآن این موضوع را با بیانی بسیار عالی چنین مطرح می کند:
< و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله> .(5) در احادیث نیز آمده است که نبرد برای این است که:
< ... لتکون کلمه الله العلیا وکلمه الظالمین السفلی> .(6) یا < من انکره بالسیف لتکون کلمه الله هی العلیا و کلمه الظالمین السفلی> .(7)
 
بنابراین، معیار و اساس در جنگ و نبرد، انگیزه و هدفی است که نبرد برای تحقق آن صورت می گیرد. این انگیزه و هدف دو بعد ارزشی و عملی (منتج به نتیجه) دارد که هر دو مهم اند و در اسلام، به آنها بسیار توجه شده است.
امام خمینی (ره)، رهبر انقلاب اسلامی و بنیان گذار نظام جمهوری اسلامی ایران، تلاش گسترده ای را در قالب مبارزه و جهاد با رژیم پهلوی حاکم بر ایران و حامیان او آغاز کردند و تا پیروزی ادامه دادند و از سوی دیگر، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جدید، رژیم حاکم بر عراق با حمایت همه جانبه قدرتهای بزرگ و حامیان آنها که از تشدید فشارهای داخلی و خارجی، به ویژه عملیات طبس و کودتای نوژه نتیجه ای نگرفته بودند، جنگ تمام عیاری را بر ایران تحمیل کرد. در واقع، دشمنان انقلاب اسلامی به این نتیجه رسیده بودند که < دلایل بسیاری برای شکست جمهوری اسلامی ایران، در جنگ مسلحانه با عراق وجود دارد؛ زیرا، ارتش عراق مجهز و تعلیم یافته بود. . . (8) و در آن زمان، ارتش ایران توانایی دفاع از مرزهای کشور علیه هرگونه تهاجم مشخص را نداشت و نمی توانست بیش از چند روز یا شاید چند هفته در یک جنگ شدید و سنگین مقاومت کند> .(9)
این جنگ در دوران زندگانی و رهبری امام خمینی (ره) صورت گرفت. مقابله با متجاوز و دفاع از سرزمین، انقلاب و مردم ایران امری است که بر هر ایرانی واجب می باشد و در ضرورت آن، هیچ تردیدی وجود ندارد، اما نکته مهم این است که در دیدگاه امام خمینی (ره) در مقام رهبر یک انقلاب و بنیان گذار یک نظام سیاسی و نیز به مثابه فقیه، عارف، متکلم و اسلام شناس برجسته ، انگیزه و هدف جنگ نه تنها جنگ ایران و عراق چیست؟ یعنی وی با تجربه هشت سال جنگ با عراق از یکسو و رهبری انقلاب از سوی دیگر، چه دیدگاهی نسبت به چرایی تحقق جنگ هم از نظر ارزشی و هم از نظر نتایج عملی مد نظر دارند؟ آیا در پی تحقق اهدافی چون اهداف متعالی ارزشی اند یا به اهداف مادی توجه دارند یا هر دو را مد نظر قرار می دهند؟ مهم تر آنکه آیا به جنگ از زاویه پیروزی می نگرند و آن را پدیده ای برای دست یابی به پیروزی می دانند یا از نظر نتایج و انگیزه های عملی، نگرش دیگری نسبت به جنگ دارند؟ در این پژوهش مختصر، پاسخ بدین دو پرسش، به ویژه پرسش دوم، یعنی انگیزه و نتیجه عملی و غیرارزشی جنگ از دیدگاه امام خمینی (ره) را بررسی می کنیم. بدیهی است که منظور از جنگ نیز در این نوشتار، نه تنها جنگ ایران و عراق، بلکه جنگ به طور عام است. همچنین، در اینجا، دیدگاه امام خمینی (ره) مورد توجه قرار می گیرد، نه سیره عملی وی، هرچند در این باره ، سیره عملی ایشان نیز تابع دیدگاهشان است.
در نگرش امام خمینی (ره) جنگ به منزله دفاع، چه دفاع از صیانت و بقای نفس یا حفظ دین و جامعه و سرزمین اسلامی و چه دفاع از حقوق بشر و توحید باشد، امر پذیرفته شده ای است، به گونه ای که ایشان عزت، شرف و افتخار را در گرو جنگ و دفاع از حقوق انسانها می دانند و به صراحت می گویند:
جنگ، جنگ است و عزت و شرف میهن و دین ما در گرو همین مبارزات است> .(10)
همچنین، فلسفه وجودی جنگ و جهاد به مفهوم مورد نظر امام خمینی (ره) جهاد فی سبیل الله است، همان گونه که خود ایشان بر آن صحه می گذارند:
< مبارزات کشور ما عقیدتی است و جهاد در راه عقیده شکست ناپذیر است> .(11)
جهاد تنها از سوی جامعه و انسانی صورت می گیرد که الهی شده باشد، از مادیات بریده، در معنویات و ارزشهای متعالی غوطه ور شده و حاضر باشد جان و مال خود را در راه خدا و حق و عدالت ایثار کند:
< . . . باید انسان قرآنی ایجاد کرد. ملتها باید صورت قرآن بشوند تا بتوانند پیش ببرند . . . باید همه مجتمع بشوند و یک انسان الهی بشوند، یک انسانی بشوند که برای خدا جهاد بکنند. اگر همچو شد پیش خواهند برد. . .> .(12)
براین اساس، در نگاه امام خمینی (ره)، جنگ، نوعی کنش عقلانی محسوب می شود که در راستای مقابله با ستم و دفع ظلم و سلطه صورت می گیرد و هدف آن نجات جان و روان انسانها و رساندن آنها به توحید و خداپرستی است و تنها در این صورت مجاز است. برهمین اساس، جنگ به ضرورت و در شرایط ویژه ای صورت می گیرد. با آنکه از دیدگاه امام خمینی (ره) جهاد مسلحانه یا جنگ جز به ضرورت و در شرایط خاص تحقق نمی یابد، اما زمانی که رخ می دهد، جهت بخش و زندگی ساز است، نه ویرانگر. به عبارت دیگر، بُعد زندگی ساز آن از بُعد منفی و مخربش برتر است چرا که هر جنگی دو بعد ویرانگر و زندگی ساز دارد. برای نمونه، هجوم یا حمله از ناحیه دشمن ضرورت جنگ یا جهاد مسلحانه را آشکار و مبرهن می کند و این برای ملتی که چنین ضرورتی را جامه عمل می پوشاند، یک ارزش محسوب می شود؛ زیرا، برای تحقق حق و ابطال باطل و دفاع از حقوق خود می جنگد و این یکی از بزرگ ترین ارزشهاست:
< آن کسی که هجوم می کند به یک مملکت اسلامی، تکلیف همه مسلمین است که به او هجوم کنند> .(13) نتیجه این عملکرد همراه با ایستادگی و مقاومت، پیروزی حق بر باطل است. < پایدار باشید که پیروز هستید> .(14)< با صبر و استقامت حق بر باطل پیروز است و خداوند وعده پیروزی را داده است و امیدوارم که زمان آن نزدیک باشد> .(15)
امام خمینی (ره) فلسفه تحقق جهاد مسلحانه یا جنگ به هنگام ضرورت را به مثابه دفاع و نفی تجاوز و تهاجم و مقابله با ستمگران، در بیانی طولانی آورده اند که در اینجا، به بخشی از آن استناد می شود:
< . . . من امروز، بر این عقیده ام که مقتدرترین افراد در مصاف با آن همه توطئه ها و خصومتها و جنگ افروزیهایی که در جهان علیه انقلاب اسلامی است، معلوم نبود موفقیت بیشتری از افراد موجود به دست می آوردند. در یک تحلیل منصفانه از حوادث انقلاب، خصوصاً از حوادث ده سال پس از پیروزی باید عرض کنم که انقلاب اسلامی ایران در اکثر اهداف و زمینه ها، موفق بوده است و به یاری خداوند بزرگ در هیچ زمینه ای مغلوب و شکست خورده نیستیم، حتی در جنگ پیروزی از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارات چیزی به دست نیاوردند.
البته، اگر همه علل و اسباب را در اختیار داشتیم، در جنگ، به اهداف بلندتر و بالاتری می نگریستیم و می رسیدیم، ولی این بدان معنا نیست که در هدف اساسی خود، که همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود، مغلوب دشمن شده ایم. هر روز، ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم، ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهان خواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناخته ایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم که باید روی پای خودمان بایستیم، ما در جنگ، ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ، ریشه های انقلاب پر بار اسلامی مان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان، خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال می توان مبارزه کرد، جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظامهای فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آن چنانی برخوردار شد و از همه اینها مهم تر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.
 
همه اینها از برکت خونهای پاک شهدای عزیز هشت سال نبرد بود، همه اینها از تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران در ده سال مبارزه با امریکا و غرب و شوروی و شرق نشئت گرفت. جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد. چه کوته نظرند آنهایی که خیال می کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بی فایده است! در حالی که صدای اسلام خواهی افریقا از جنگ هشت ساله ماست، علاقه به اسلام شناسی مردم در امریکا و اروپا و آسیا و افریقا، یعنی در کل جهان، از جنگ هشت ساله ماست ... > .(16)
به طور کلی، در می یابیم که فلسفه وجودی جنگ به مثابه جهاد فی سبیل الله یا دفاع از حق و حقیقت و مبارزه در راه حق و عدالت و آزادی و ارزشهای متعالی انسان، فلسفه خیر و نیکی محض است. البته، هرچند با سختی، ایثار، شهادت، ویرانی و مانند آن همراه است، ولی در کل، جهت گیری و هدف نهایی آن به سمت خیر و نیکی است. از همین رو، قرآن با توجه به هدف و جهت گیری جنگ در نهایت و در کلیت وجودی خویش، فلسفه برتری را مورد توجه قرار می دهد:
< کتب علیکم القتال و هو کره لکم وعسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم . . .> .(17) نبرد و جنگ بر شما مقرر شده است در حالی که آن را خوش ندارید و چه بسا، از چیزی کراهت داشته باشید، در حالی که برای شما بهتر است.
بنابراین، در ضرورت جنگ به منزله دفاع تردیدی وجود ندارد، چرا که شرایط جوامع به گونه ای است که گاه آن را الزام آور و ضرورتش را مبرهن می کند و این تابع اصلی اساسی است که بر مبنای آن، فرمان جنگ، برای نفی ستم، تجاوز و بی عدالتی است و به بیان دیگر، مقصود اصلی آن صلح، عدالت و ایمان است:
< مقصود آسمانی مستتر در جنگ عبارت بود از دست یابی به شرایط صلح، عدالت و ایمان [پس] با ظلم و ستم تا حد محو آن ستیز می شود> .(18)


پرسش اساسی در مورد جنگ
اما آنچه از نفس جنگ مهم تر می باشد، مقصود و منظوری است که جنگ با هدف رسیدن به آن صورت می گیرد، در واقع، پرسش مهم تر از بود و نبود جنگ، چرایی جنگیدن است. به طور کلی، مسئله اصلی در هر جنگی، چرایی آن است که می توان آن را به دو صورت در نظر گرفت. گاه هنگامی که از چرایی یک امر پرسش می شود، منظور تعلیل یا بیان علت وقوع آن امر است. در اینجا، از نظر فلسفی، غایت مورد بحث غایت مادی یا علیت اولیه آن است و به موادی که در شکل گیری آن پدیده وارد شده اند، اشاره دارد. چرایی در روش علمی جدید، نیز معمولاً بیانگر تعلیل است و به آغاز امر بر می گردد، در حالی که شاید بتوان گفت به تصریح ابوعلی سینا این قاعده در جایی کار برد پیدا می کند که اختیاری وجود نداشته باشد.(19) در این نگرش، گاه علت جای دلیل را می گیرد و پدیده های انسانی، مانند جنگ را به مثابه پدیده های طبیعی می انگارند: < جامعه را پاره ای از طبیعت می بیند و در پی یافتن نظم قانون وار و تصرف در اجتماع و معیشت است...> .(20)
گاه منظور از تعلیل همان تبیین است، اما پاسخ آن بازگشت به علت به مثابه امور آغازین و شروع کننده نیست، بلکه توجه به علت غایی از نظر فلسفی یا هدف و مقصود است که گاه، از آنجا که نقشی اساسی در تبیین مسئله یا تحقق امری دارد، از آن با نام انگیزه یاد می شود، هر چند انگیزه را می توان حاصل و نتیجه هدف دانست، نه خود آن. هدف برخلاف علت، امری کاملاً انسانی و پدیده ای انسانی و اجتماعی است ؛ زیرا، از اراده انسان عاقل مختار نشئت می گیرد و با شیوه های علوم تجربی قابل تبیین و بررسی نیست، چرا که از مقوله نیت و معناست؛ لذا، تفسیر معناداری را می طلبد که در مورد پدیده ای، مانند جنگ در پی فهم معنای آن است ؛ معنایی که در انگیزه و نیت برخاسته از هدف نهفته است؛ بنابراین، در اینجا، باید تفسیری از ارزشها، هنجارها و جهان بینیهای خاص هر فرهنگ [یا هر اندیشمند در بررسی اندیشه و دیدگاه مورد نظر] در دست باشد. به همین دلیل، تحلیل فرآیند تصمیم گیری فاعلان خردمند اهمیت می یابد.(21)
بنابراین، در حوزه امور انسانی، در بحث از چرایی پدیده ها، مانند جنگ نیت، انگیزه و هدف فاعلان آن به عنوان موجودات عاقل مختار اهمیتی جدی دارد؛ لذا، این گونه امور باید براساس انگیزه ها، نیت و هدف فاعلان که آن نیز بر نوع نگرش، جهان بینی، فرهنگ و ایدئولوژی آنها مبتنی است، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. به بیان لیتل:
< پاسخ به سؤالات چرادار، اغلب، صورت تبیین علّی (تدلیل) به خود می گیرند، یعنی تبیینی که در آن، علت حادثه ای را به دست می دهیم، لکن راههای دیگر برای پاسخ به آن سؤالات هست و آن تبیین برحسب انگیزه های فاعل است...> .(22)
در بررسی دیدگاهها، به ویژه، در زمینه جنگ و دیگر پدیده های انسانی توجه به بعد دوم، یعنی تبیین معنایی و انگیزه ای اهمیتی جدی دارد و شاید جز از این طریق نتوان به حقیقت دیدگاه اندیشمندان و نیز فاعلان کنشهای انسانی دست یافت.
موضوع چرایی پدیده ای معطوف به انگیزه و هدف، همانند جنگ از دو بعد قابل بحث و بررسی است.
بعد نخست بررسی جنگ به مثابه پدیده ای انسانی از زاویه انگیزه معطوف به ارزشها یا توجه به منافع و مصالح از پیش تعیین شده است و بعد دوم بررسی جنگ به مثابه پدیده ای انسانی از زاویه انگیزه معطوف به نتیجه و محصول جنگ است که از پیش مشخص نیست. در مورد نخست، هدفی در نظر گرفته می شود یا انگیزه خاصی برای تحقق جنگ مورد توجه قرار می گیرد و افراد با چنین هدف و انگیزه معطوف به آن در نبرد شرکت می کنند، در حالی که در بعد دومی آنچه مورد توجه قرار می گیرد، نتیجه عملی نبرد است. نگرش دوم نوعی نگرش عمل گرایانه قلمداد می شود.
در اینجا، هر یک از این دو بعد به اختصار از دیدگاه امام خمینی (ره) مورد بررسی قرار می گیرد، یعنی نخست به این امر پرداخته می شود که امام (ره) با توجه به انگیزه معطوف به ارزشها، که بر نوع نگرش خود ایشان به مسئله جنگ و دیگر امور نظامی مبتنی است، جنگ را چگونه می بینند و در سایه این نگرش، چه تصوری از جنگ ایران و عراق دارند. پس از آن نیز این، مسئله با توجه به انگیزه معطوف به نتیجه و عملکرد یا فایده نهایی و دستاورد مورد نظر، مورد بررسی قرار می گیرد، اما آنچه در بررسی هر یک از این دو بعد مهم است، اینکه هر دو بعد در نگرش امام خمینی (ره) در نهایت، با توجه به جهان بینی و اعتقادات ایشان به مسئله ای اساسی ختم می شود و آن اینکه انگیزه خواه به ارزش معطوف باشد که در اصل چنین است و خواه به نتیجه، که این نیز بر اولی، یعنی انگیزه معطوف به ارزش مبتنی است، به نوعی احساس تکلیف یا احساس مسئولیت می انجامد؛ بنابراین، شاید از این نظر بتوان دیدگاه امام خمینی (ره) را در باره رابطه جنگ با هدفها و انگیزه ها، دیدگاه تکلیف گرایانه ای دانست. البته، تکلیف گرایی با مصالح و منافع مورد نظر تعارضی ندارد؛ زیرا، در این نگرش، حفظ مصالح و منافع و مراعات آنها به منزله یک تکلیف و مسئولیت نگریسته می شوند. همچنین، ارزشها نیز می توانند هم جنبه معنوی و هم مادی و این جهانی داشته باشند، اما آنچه در نگاه امام خمینی (ره) اهمیت بیشتری دارد، ارزشهای معنوی و آن جهانی به ویژه در ارتباط با جنگ و جهاد است.


انگیزه معطوف به ارزشها
در تبیین دیدگاه هر اندیشمندی نسبت به امری از امور انسانی که اراده و اختیار در آن نقشی اساسی دارد، عوامل متعدد فردی و اجتماعی دخیل هستند. برای نمونه، نوع شخصیت فرد اعم از وراثت و محیط سلایق و علائق فردی، دیدگاه و مکتب کلی یا جهان نگری، فرهنگ، ملیت، آداب و رسوم قومی و ملی و بسیاری از مسائل دیگر در شکل گیری انگیزه و تعیین هدف نقش دارند، اما در این میان، جهان بینی و نوع نگرش انسان از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ به تعبیری: < هدفهایی که یک مکتب عرضه می دارد و به تعقیب آنها دعوت می کند و راه و روشهایی که تعیین می کند و بایدها و نبایدهایی که انشا می کند و مسئولیتهایی که به وجود می آورد، همه به منزله نتایج لازم و ضروری جهان بینی ای است که عرضه داشته است> .(23)
بنابراین، پاسخهایی که به چرایی جنگ در بعد انگیزه های معطوف به ارزشها داده می شود، می تواند بسیار متنوع باشد؛ تنوعی که به تنوع دیدگاهها و نگرشها نسبت به نوع انسان، جهان هستی و مسائل آن بر می گردد. در طول تاریخ بشر، همواره جنگ از زاویه ارزشی برای رسیدن به مصلحت یا منفعتی اعم از مادی یا معنوی انجام شده است، به ویژه در اعصار کهن، این ارزشهای از پیش تعیین شده بیشتر جنبه مادی داشتند. برای نمونه، در تاریخ مصر باستان آمده است:
< در زمان سلسله ششم، کشتیرانی در دریای سرخ و رود نیل توسعه یافت و کشتیها مملو از سرباز در طول نیل از آبشار اول گذشته، پس از غارت و دستبردهایی که انجام می دادند با غنیمت سرشار مراجعت می کردند> .(24)
در شهرهای باستانی میان دو رود [بین النهرین] نیز، گاه نبردها با هدف رسیدن به منافع مشخصی انجام می شد که آن منابع ارزش اساسی محسوب می شده است. برای نمونه، در یکی از نبردها:
< مانیشتو سو، شاه آکد، با کمال صراحت اعلان کرد که برای دست یافتن به کانهای نقره و رسیدن به سنگ دیوریت به سرزمین ایلام حمله می کند تا پس از به دست آوردن این سنگ مجسمه هایی از خود بسازد و نام خویش را جاویدان کند و این تنها جنگی است که در آن سربازان برای منظورهای هنری به نبرد برخاسته اند> .(25)
در واقع، منظور از زاویه ارزشی، انگیزه معطوف به ارزش و هدفی است که جنگ فی نفسه و ذاتاً، برای تحقق آن صورت می گیرد و هدف اولیه و اساسی جنگجویان را تعیین می کند. از این زاویه اهداف کلی، می توان جنگها را به سه دسته تقسیم بندی کرد:
1) اهداف متعالی، که بر جهان بینیهای معنوی و متعالی مبتنی اند.
2) اهداف این جهانی، که هر چند می توانند بر انواعی از جهان بینیها مبتنی باشند، اما در پی تأمین مقاصد کوتاه مدت این جهانی هستند، هرچند مسائل اخلاقی و انسانی در آنها مورد توجه باشد.
3) اهداف پست مادی، این گونه اهداف اساساً یا بر جهان بینی مادی محض مبتنی اند یا عواملی چون نژاد، ملیت، تعصب قومی و قبیله ای یا تعصب فردی در آنها نقش اساسی دارد.
بالاخره اینکه در بررسی انگیزه ها از این بعد، جهان بینی و نوع نگرش انسان و زاویه دید او به جهان، جامعه و انسان معیار اساسی و اولیه است و نقش تعیین کننده ای دارد.
امام خمینی (ره) با توجه به نگرش اسلامی خویش در مقام عارف برجسته و فقیهی اسلام شناس، در نگرش به جنگ از بعد ارزشها و منافع، امور متعالی انسانی و برتر از همه عدالت و سعادت نوع بشر و شکوفایی و کمال او یا رسیدنش به خدا را به منزله والاترین هدف در نظر می گیرد. از این رو، از نظر ایشان، جنگ مادامی ارزشمند می باشد و از نظر عقلی و شرعی، موجه است که در راه تحقق اهداف عالی سبیل الله صورت گیرد. برای نمونه، در بیان راه خدا و راه مستضعفین به منزله یکی از اهداف جهاد و جنگ می گویند:
< برنامه اسلام از صدر اسلام تاکنون، بر شهادت توا‡م با شهامت بوده است. قتال در راه خدا و راه مستضعفین در را‡س برنامه های اسلام است. ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله. . .> .(26)
یا در باب فضیلت چنین جنگی با اشاره به سخن حضرت علی(ع) < ان الجهاد باب من ابواب الجنه. . .> ، می فرمایند:
< این فضیلت بزرگ در بین فضایل بی شماری که برای مجاهدین فی سبیل الله نقل شده بیشتر جلب توجه می کند... این مدال الهی بر بازوان مجاهدان، چون خورشید در نزد صاحبان اسرار غیبی و ملکوتی می درخشد. مگر این جلوه همان خلقت نیست که ابراهیم خلیل الرحمان را مفتخر کرد؟. . .> .(27)
ایشان در بیان دیگری در توضیح و تبیین مصداق فی سبیل الله به مرام امام حسین(ع) اشاره می کنند و اجر شهیدان جنگ فی سبیل الله را حیات عندالرب و ورود در ضیافت خدا ضیافه الله قلمداد می نمایند:
< چه مژد ه ای برای شهیدان در راه مرام حسین سلام الله علیه که همان سبیل الله است، از این بالاتر که در جنتّی که آن بزرگوار شهید فی سبیل الله وارد می شود و در ضیافتی که آن حضرت حاضرند> .(28)
یا در سخن دیگری، با تأکید بر سیره پیامبر اسلام(ص) و حضرت علی (ع) که تمام دوران زندگانی خویش را در جنگ با ستم و ستمگران و در راه دفاع از حق و اسلام به عنوان دین حق و عدالت کوشیدند، پیروی از سیره آنان را مورد توجه قرار داده و هدف جهاد را مبارزه با ستم و دفاع از حق قلمداد کرده اند.(29) تبیین این هدف و انگیزه، یعنی متعالی شدن انسان و رهایی او از عالم طبیعت در بیان دیگری از او به این صورت بیان شده که جنگ مسلحانه در راه خدا نردبان ترقی انسان به عالم فوق این عوالم است و در برابر آن، حرکتهایی شیطانی قرار دارد که ره به سوی اسفل السافلین خواهند داشت:
< اگر انسان با جهاد برای خدا از این دنیا برود یعنی از عالم پست به عالم بالا می رود، به عالمی می رود که فوق این عوالم است. . .> .(30)
بدین ترتیب، در نگاه ایشان، جنگ مسلحانه و جنگ با نفس (جهاد اکبر) در راستای خدمت به خلق و دفاع از حق و عدالت در یک مقام قرار می گیرند و دومی مقدمه اولی می شود؛ زیرا، این دو به مثابه دو بال برای رسیدن انسان به حقیقت خویش و رهایی از عالم طبیعت دیده می شوند؛ بنابراین، جنگ در این نگاه، جهادی معنوی و متعالی است، نه صوری و مادی؛ زیرا، معیار آن ایده آل مطلق هستی، یعنی خدا و آفریده های اوست، یعنی ارزشهای متعالی انسانی، مانند حق و حقیقت، آزادی و عدالت، ایمان و معنویت و خودسازی و مبارزه با فساد و ستم و بی عدالتی در جهان.
وقتی که جهاد برای خدا شد، برای اسلام شد، جهادی است که جهاد معنوی است، نه جهاد صوری و مادی. وقتی بنا شد که جهاد معنوی باشد تا آن فرد آخر هم برای جهاد حاضر است> .(31)
براساس چنین نگرشی، از دیدگاه امام خمینی (ره)، جنگ ایران و عراق برای ایرانیان که مورد ستم و تجاوز قرار گرفته و حقوقشان پایمال شده است، جهادی مقدس، معنوی و متعالی است. از این رو، ایشان در بیانات خود در مورد جنگ تحمیلی ایران و عراق بارها از واژه هایی، چون جهاد مقدس، جنگ مقدس، جهاد اسلامی، دفاع مقدس و
یاد می کردند؛(32) زیرا، معیار و اساس آن حفظ حق و عقیده حق است. برای نمونه، ایشان در وصف جنگ ایران و عراق می فرمایند:
< مبارزات کشور ما عقیدتی است و جهاد در راه عقیده، شکست ناپذیر است . . . پیروز است ملتی که راه خود را که صراط مستقیم انسانیت است یافته و در راه آن به جهاد مقدس برخاسته است . . > .(33)


انگیزه معطوف به نتیجه
انگیزه معطوف به نتیجه، نتیجه کنش و رفتار ارادی انسان و جامعه را براساس نتیجه عمل و هدفی که از انجام آن کنش یا رفتار مورد توجه و منظور است، در نظر می گیرد. بدین ترتیب، این انگیزه نیز همان هدف و نیت است. البته، هدف و نیتی که به نتیجه کارآیی و حاصل فعل و کنش بر می گردد. این نوع انگیزه حاصل هدفی والاتر و انگیزه ای برتر، یعنی انگیزه معطوف به هدف است. انگیزه معطوف به نتیجه در جنگ جایگاه مهمی دارد؛ زیرا، جنگ نوعی بازی است که غالباً حاصل جمع آن برابر صفر است. از این رو، نتیجه برای دو طرف بسیار اهمیت دارد؛ بنابراین، انگیزه و نیت فرد یا جامعه ای که به چنین بازی ای وارد می شود، اهمیت دو چندانی می یابد.
 
بسیاری از اندیشمندان نظامی و استراتژی، هدف و انگیزه معطوف به نتیجه را در یک نبرد پیروزی می دانند، برای نمونه، سون تزو در کتاب هنر جنگ می نویسد:
< پیروزی هدف اصلی و نهایی جنگ است، اگر دسترسی به آن بیش از اندازه دچار تأخیر شود، سلاحها کُند، روحیه ها متزلزل و گروهها افسرده می شوند، در نتیجه، به هنگام حمله [نهایی] ناتوان شده و به تنگی تنفس خواهند افتاد(34)
بنابراین، در نگاه سون تزو، اساسی ترین و در واقع، تنها هدف و انگیزه جنگ رسیدن به پیروزی است و اگر جنگی پیروزی به دنبال نداشته باشد، در واقع، جنگ نیست و منظور از پیروزی نیز شکست دشمن است؛ بنابراین، بهترین جنگ آن است که در کوتاه ترین مدت زمان و با کمترین ضایعات و تلفات نیروی انسانی و بدون هجوم و غارت و ویرانی بتوانیم دشمن را شکست دهیم.(35)
در نگرش اندیشمندی مانند کلاوزویتس، هدف و انگیزه اصلی در جنگ، پیروزی بر دشمن یا غلبه بر او و خلع سلاح اوست؛ زیرا، جنگ برخورد دو اراده از طریق نیروی فیزیکی است که برای غلبه یکی بر دیگری صورت می گیرد؛ بنابراین، هدف چیزی جز پیروزی بر طرف مقابل و شکست او نیست؛ هدفی که بنیانِ نگرش نظامی امروز جهان غرب را تشکیل می دهد. کلاوزویتس می نویسد:
< . . . پس نتیجه می گیریم که هدف جنگ همیشه باید غلبه بر دشمن یا خلع سلاح او باشد> .(36)
امام خمینی (ره) تحت تأثیر نگرش اسلام و ارزشهای متعالی آن و به پیروی از پیشوایان راستین اسلام، حکیمان مسلمان و عارفان و فقیهان نامدار جهان اسلام، انگیزه یا نیت معطوف به نتیجه و کارآیی در نبرد را به صورت دیگری ترسیم کرده اند. ایشان صرفاً به پیروزی نمی اندیشند، چرا که از نظر ایشان، نتیجه نبرد، هر چه باشد، پیروزی بر حریف یا شکست و کشته شدن یا به زبان قرآن احدی الحسنین(37) یعنی، یکی از دو امر نیک و پسندیده است؛ بنابراین، شکست و کشته شدن نیز نمی تواند مطرود و منفور امام (ره) باشد، هر چند پیروزی امر پسندیده و ارزشمندی است، ولی گاهی نیز کشته شدن در نبرد و شکست ظاهری لازم و ارزشمند است و چه بسا، شکست ظاهری بر بسیاری از پیروزیهای ظاهری ترجیح داشته باشد. همچنین، شرایط و مقتضیات همراه با امکانات، تواناییها، رعایت قوانین و قواعد و سنن حاکم بر نبرد و میدان عملیات نیز در تعیین پیروزی یا شکست نقش دارد؛ بنابراین، در قرآن، از این مسئله به این صورت یاد شده است:
< ان یمسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلکی الا یام نداولها بین الناس...> (38) یعنی: (اگر شما را آسیبی (شکستی) [در نبرد احد] رسید، همانا دشمن را نیز آسیبی همانند آن رسیده است [در نبرد بدر] و این گونه روزگار را بین مردم به چرخش در می آوریم).
امام خمینی (ره) با توجه به چنین دیدگاهی بیان می کنند که جنگ ایران و عراق و دیگر جنگها، تنها با نیت رسیدن به پیروزی و غلبه بر خصم صورت نمی گیرند؛ زیرا، آنچه اهمیت دارد، نه نتیجه، بلکه انگیزه و نیت اولیه ای است که نبرد برای رسیدن به آن صورت می گیرد. این انگیزه و نیت مقدم برانگیزه معطوف به نتیجه است، چرا که به ارزشهای پایدار، انسانی و جهان شمولی معطوف است. برای نمونه، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مژده پیروزی را منوط و مشروط به اسلامی بودن نهضت می دانند و می فرمایند:
< من با تأیید خداوند متعال و تمسک به مکتب پر افتخار قرآن، به شما فرزندان عزیز اسلام مژده پیروزی نهایی می دهم، به شرط این که نهضت بزرگ اسلامی و ملی ادامه یابد پیوند بین شما جوانان برومند [با] اسلام ناگسستنی باشد؛ به شرط آگاهی از حیله های استعمارگران راست و چپ و . . .> .(39)
در این میان، پیروزی، هدف و انگیزه مهم و مطلوبی قلمداد می شود که مشروط به ارزشهای مهم تر و پایدارتری، چون روی آوردن و توجه به مکتب اسلام و آگاهی مردمی و ... است. ایشان در بیان دیگری، به صراحت پیروی از فرامین و اوامر الهی را نوعی پیروزی بزرگ و شاید بزرگ ترین پیروزی می دانند، چرا که ادای چنین مسئولیتی از پیروزی ظاهری نیز مهم تر است. از این رو، ایشان می فرمایند:
< این یک چیزی است که لازم است بر ما، بر مسلمین است که این کار را بکنند، منتها [اگر] توانستیم این کار را انجام بدهیم که الحمدلله؛ هم تکلیفمان را ادا کردیم و هم به مقصد رسیدیم. [اگر] نتوانستیم عمل بکنیم (پیروز شویم) به تکلیفمان عمل کردیم . . .> .(40)
در واقع، در نگاه امام خمینی (ره) اصولاً الهی بودن هدف پیروزی را به ارمغان می آورد و پیروزی در پرتو چنین انگیزه ارزشی برتری معنا و مفهوم خود را می یابد:
< [قیام] وقتی برای خداست پیروزی هست . . .> .(41)
در پرتو چنین نگرشی، حرکتهای تاریخی نیز قابل تفسیر و تأویل اند. برای نمونه، هرچند در قیام حضرت سیدالشهدا(ع)، که در ماه محرم سال 61 هجری رخ داد، به ظاهر، ایشان و یارانش کشته شدند و خاندان آنها به اسارت درآمدند، اما در واقع، ایشان شکست نخوردند؛ زیرا، پیروزی اقامه حق بر باطل و عدل بر ستم است؛ بنابراین، فریادی که در این راستا بلند شود، هر چند از سوی ستمگران و باطل گرایان خفه گردد، پیروز است؛ زیرا، در قاموس حق، عدالت، آزادی و حقوق انسانی شکست راه ندارد. از این رو، در نگاه امام خمینی (ره)، حتی < ماه محرم برای مذهب تشیع ماهی است که پیروزی در متن فداکاری و خون به دست آمده است> .(42)
به علاوه، در چنین نگاهی، پیروزی با شکست دشمن و خارج شدن او از صحنه به دست نمی آید؛ زیرا، پیروزی به مثابه ادای مسئولیتی دیده می شود که با وجود کارشکنی، ستم، بی عدالتی و بی ایمانی همچنان ادامه دارد؛ بنابراین، میدان مشخصی ندارد، بلکه سراسر زمین میدان رسیدن به چنین پیروزی است. ایشان در این باره می فرمایند:
< پیروزی نهایی وقتی است که اسلام با همه ابعاد و با همه احکامش در ایران پیاده شود؛ و پیروزی بالاتر آنکه در همه اقطار عالم، اسلام حکومت کند> .(43)
بدین ترتیب، در نگاه ایشان، مسئله ای به نام توهم پیروزی مطرح است که منظور از آن احساسی است که پس از پیمودن راه و شکست دشمن یا خارج کردن او از صحنه برای انسانها پیش می آید؛ احساسی مبنی بر اینکه به هدف رسیده اند؛ زیرا، به پیروزی دست یافته اند. چنین احساسی، تنها توهم پیروزی است، توهمی که در راه رسیدن به هدف مطرح می شود، نه در انتهای مسیر. بنابراین، آنچه دیگران آن را پیروزی می نامند، از نظر ایشان، توهم پیروزی است که زیانآور است، یعنی نه تنها از مطلوبیت ذاتی و فی نفسه برخوردار نیست، بلکه از آن نظر که مانع از رسیدن انسان به پیروزی حقیقی، یعنی تحقق حق و عدالت می شود، زیان آور است. به گفته ایشان:
< نباید ما خیال بکنیم که ما دیگر تمام شد کارمان؛ پیروز شدیم. این توهم پیروزی برای ما سستی می آورد. وقتی انسان اعتقاد [پیدا] کرد که دیگر کار تمام شده است مثل قافله ای است که به منزل رسیده است! دیگر نمی تواند پا شود، یک نیم فرسخ هم راه برود، دیگر می افتد> .(44)
ایشان در بیان دیگری، مفهوم پیروزی را نه در غلبه بر دشمن و از بین بردن طاغوت، بلکه در الهی شدن انسان و خدا گونه شدن او می بیند.
< . . . لکن پیروزی این نیست که ما فقط طاغوت را از بین ببریم. پیروزی اصیل آن است که ما بتوانیم متبدل بشویم به یک موجود انسانی، الهی، اسلامی، که همه کارهایمان، همه عقایدمان، همه اخلاقمان، همه اسلامی باشد> .(45)
بر همین اساس، ایشان پیروزی را به پیروزی معنوی، نظامی و مادی(46) تقسیم می کنند و اولی را به مراتب مهم تر و ارزشمند تر می دانند. در چنین نگاهی، معیار اساسی پیروزی و شکست همان هدف ارزشی یا صراط مستقیم است.(47)


تکلیف گرایی
1) چیستی تکلیف و تکلیف گرایی
بررسی مباحث گذشته و رابطه پیروزی و شکست به منزله انگیزه معطوف به نتیجه کنشها با ارزشها و اهداف متعالی تر انسانی، ما را به این دیدگاه می رساند که نگرش امام (ره) نسبت به کنشهای انسانی به طور کلی، به ویژه به مسائلی، مانند جنگ و امور نظامی، نگرشی مبتنی بر تکلیف یا تکلیف گرایی است. این نگرش از مسئولیت انسان نسبت به سرنوشت مشترک خویش با دیگران نشئت می گیرد؛ بنابراین، تکلیف همان مسئولیت در برابر خدا، خود و دیگران و طبیعت قلمداد می شود و می تواند ابعاد مادی و معنوی زندگانی انسان را شامل شود؛ از این رو، تکلیف صرفاً امری از پیش تعیین شده نیست، بلکه ادای نوعی مسئولیت در برابر هدف و انگیزه ای اساسی اعم از اهداف و انگیزه های این جهانی یا اخروی است. تکالیف انسان در سطوح گوناگون عبارت اند از: تکالیف الهی انسان و مسئولیت وی در برابر خدا به عنوان خالق و مدبر هستی؛ تکالیف فردی انسان نسبت به نفس و جسم و روح خویش، که بیانگر مسئولیت او در برابر جسم و روحش می باشد؛ تکالیف اجتماعی انسان، یعنی احساس مسئولیت در برابر دیگران؛ و ... از سوی دیگر، با توجه به وجود دو بعدی انسان (مادی و معنوی)، تکالیف او نیز مادی یا معنوی اند. برای نمونه، احساس مسئولیت یک فرد ملی گرا برای حفظ وطن خود و آنچه بدان تعلق دارد، نوعی تکلیف را به دنبال دارد؛ تکلیفی اجتماعی و در عین حال ملی، همان گونه که احساس مسئولیت در برابر یک مکتب یا عقیده نیز نوعی تکلیف را سبب می شود که مکتبی یا عقیدتی است؛ بنابراین، تکلیف، پذیرش مسئولیت و پذیرش احساس مسئولیت و پذیرش تحقق این مسئولیت یا برداشتن آن است و تکلیف گرایی، اعتقاد به این اصل است که انسان در برابر خود، دیگران، خدا، طبیعت یا هرچیز دیگری مسئولیتی دارد و این مسئولیت را احساس می کند و آن را می پذیرد .


2) دو دیدگاه اساسی
در زمینه تکلیف گرایی به مثابه نگرشی اساسی و تعیین کننده در اخلاق و کنشهای انسانی دو نوع دیدگاه مطرح است.


الف) دیدگاه کانتی
در دیدگاه کانتی، تکلیف به مثابه پذیرش نوعی احساس درونی و وجدانی است؛ بنابراین، تکلیف گرایی به مثابه انجام کنشها به منزله یک احساس مسئولیت وجدانی و درونی صرف مطرح است. در اینجا، انگیزه و نیت برای تحقق کنش و رفتار انسان نوعی احساس وظیفه وجدانی و درونی است.


2) دیدگاه اسلامی
در دیدگاه اسلامی، انجام کنش به منزله یک تکلیف الهی نسانی مطرح است، هرچند در این نگرش نیز، وجدان نقش دارد، اما به مثابه جلوه و بارقه ای از احساس مسئولیت در برابر ایده آل مطلق هستی و فرمانروای قادر و متعال درک می شود؛ بنابراین، محور فعالیت و کنش انسانی بیرون از خواست و میل طبیعی اوست؛ بنابراین، وظیفه و مسئولیت، نه تنها به منزله امری وجدانی و درونی، بلکه برتر از آن، به مثابه امری دینی و الهی دیده می شود، در حالی که نقش وجدان نیز در این نگرش محفوظ است، چرا که وجدان برخاسته از فطرت الهی انسان است. امام خمینی (ره) تکلیف گرایی را در بعد جامع و اسلامی آن، یعنی مسئولیت الهی و دینی یا احساس مسئولیت در برابر خدای متعال می داند. برای نمونه، ایشان می فرمایند:
< ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم. ما مکلفیم که با ظلم مقابله کنیم . . . ما مکلفیم از طرف خدای تبارک و تعالی که با ظلم مقابله کنیم . . .> .(48)
در این نگاه، انگیزه و نیت انسان در کنش و رفتار خویش به ارزشهای متعالی معطوف است؛ بنابراین، دستیابی به نتیجه، نه به عنوان رسیدن به موفقیت در بعد ظاهری صرف، بلکه به مثابه ادای وظیفه نسبت به آن ارزشهاست، بدین معنا که در تحقق عمل و کنش بر تحقق آن به مثابه ارزشی فی نفسه توجه می شود، نه اینکه بدین معنا که حتماً دستاورد مورد نظر از تحقق آن نیز فراهم آید؛ بنابراین، چنین دیدگاهی بر نگرشی مبتنی است که جهان را موجودی هدفدار و آفریده خدایی بزرگ می داند و انسان را بنده او و جانشین او در زمین و صاحب کرامت و عزت از ناحیه او قلمداد می کند. بدین ترتیب، انسان به دلیل بنده بودنش و جانشینی از ناحیه خدا در زمین، در مقابل هر آنچه خدا در اختیار او قرار داده است، مسئول می باشد؛ مسئولیتی که بُعدی گسترده و همه جانبه دارد، به ویژه زمانی که در ارتباط با دیگران مطرح می شود. از همین رو، به دلیل مسئول بودنش در برابر نعمتها، دیگران، خودش و بالاتر از همه در برابر خداوند، به ادای تکلیف مکلف است؛ مسئولیت و تکلیفی که از دیدگاه امام خمینی (ره)، مهم ترین محرک انسان در کنشها و رفتارهای اوست؛ بنابراین، طبق این نگرش، پیروزی، چیزی جز ادای تکلیف و تحقق مسئولیت نیست. در اینجا، انگیزه و نیت معطوف به نتیجه در قالب ادای تکلیف و مسئولیت تجلی می یابد، نه در قالب پیروزی بر خصم و شکست دشمن؛ بنابراین، پیروزی و شکست هنگامی نیکوست که تکلیف ادا شده باشد.
< نباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم، باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم؛ نگرانی ما از خود ماست. اگر ما به تکالیفی که خدای تبارک و تعالی برای ما تعیین کرده است، عمل بکنیم، باکی از این نداریم که شکست بخوریم، چه از شرق و چه از غرب، چه داخلی چه خارجی و اگر به تکلیف خودمان عمل نکنیم شکست خورده هستیم، خودمان را شکست داده ایم> .(49)
 
بنابراین، در دیدگاه امام خمینی (ره)، معیار اصلی در انگیزه معطوف به نتیجه، نه نفس پیروزی، بلکه ادای وظیفه و مسئولیت است؛ معیاری که پیروزی را از شکست جدا می کند. بر این اساس، پیروز کسی است که وظیفه اش را براساس معیار تکلیف انجام دهد و در حق کسی، کوتاهی نکند و شکست خورده و مغلوب کسی است که در ادای وظیفه و تکلیف خود در برابر خدا و خلق کوتاهی و قصور کند یا از تحقق آن بازماند. ایشان همچنین، در بیان دیگری، این موضوع را با صراحت تمام این طور مورد تأکید قرار می دهند:
< در این مسائلی که آدم تکلیف دارد که اقدام بکند، دیگر نباید ما در آن مسائل علم به اینکه نتیجه ای [از] آن مطلبی که ما می خواهیم، حاصل می شود، این لازم نیست علم پیدا کند؛ انسان دنبال این است که آن تکلیفی که به او شده، به آن تکلیف عمل بکند> .(50)
همچنین، در جای دیگری، اهمیت این امر را به شکل متفاوتی بیان می کنند و اهمیت توجه به تکلیف را از شرایط و اوضاع بیشتری می دانند:
< اوضاع به نظر اینجانب مهم نیست و خداوند رب البیت است. ما باید به تکلیف خود عمل کنیم، نتیجه حاصل شود یا نشود به ما مربوط نیست با خود اوست . . .> .(51)
بنابراین، تکلیف، همان مسئولیت و تحقق آن است. حضرت علی (ع) فلسفه مسئول بودن انسان در پیشگاه خداوند و در نتیجه مکلف بودن او را در برابر مسئولیتش این گونه بیان می کنند:
< ما در مقابل خداوند چیزی را مالک نیستیم و جز آنچه را که او به ما می دهد مالک نمی شویم. پس هرگاه، خداوندی که از ما مالک تر است به ما مالکیت می دهد، پس ما را مکلف می سازد و هر زمان که آن را از ما بگیرد، تکلیف را نیز از دوش ما بر می دارد> .(52)
توجه به انگیزه مبتنی بر ارزشها و تکلیف گرایی امام خمینی (ره) را بر آن می دارد تا هشت سال ایستادگی را در جنگ ایران و عراق مورد تأکید قرار دهند، اما زمانی که احساس می کنند که وی و جامعه اسلامی مسئولیت دیگری دارند، برای ادای تکلیف در قالب دیگری، یعنی پذیرش قطع نامه 598، عمل می کند و با آنکه این کنش برای ایشان ضربه روحی بزرگی محسوب می شود، اما ادای تکلیف را برتر می بینند و می فرمایند:
< خدا می داند اگر نبود انگیزه ای که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود، اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم . . .> .(53)
در واقع، این بیان، یعنی معیاری چون رضایت حق تعالی و معیارهای مشابه، مانند حق طلبی، عدالت خواهی، حرکت در راه خدا و قیام برای او بیانگر چیستی است و به تکلیف و مسئولیت انسان تعلق دارد، یعنی ایشان در جنگ، هدف و انگیزه اساسی را نه پیروزی، بلکه جلب رضایت حق تعالی و جهاد در راه او و لاغیر می داند و براساس چنین انگیزه ای، به تکلیف گرایی روی می آورد و در چنین نگرشی، انجام وظیفه و مسئولیت را برترین پیروزی می شمارند، هرچند با شکست ظاهری توا‡م باشد. برای نمونه می فرمایند:
< تکلیف ما این است که اولاً هر کاری که محول به ماست خوب انجام بدهیم ... همه مسئولیم در مقابل ملت و مسئولیم در مقابل خودمان ... به هر مقداری که می توانید ...> .(54)
طبیعی است که پذیرش تکلیف گرایی، به ویژه در امور مهم و سرنوشت سازی، چون جنگ می تواند آثار و نتایج پرباری را برای انسان، انگیزه و کنش او به دنبال داشته باشد. برخی از مهم ترین این آثار و نتایج، آن گونه که از مباحث و گفته های امام خمینی(ره) بر می آید عبارت اند از:
1) آرامش، طمئنینه و اطمینان و فقدان ترس و اضطراب در امور؛ < از چه بترسیم؟ آن باید بترسد که غیر از این عالم جایی ندارد> .(55)
2) امید به زندگی و آینده و احساس کامیابی و پیروزی و فقدان ترس از شکست در جنگ و سایر امور؛ < اگر ما به تکالیفی که خدای تبارک و تعالی برای ما تعیین کرده عمل بکنیم باکی از این نداریم که شکست بخوریم> .(56)
3) قاطعیت و نفی سازش و فقدان ضعف در برابر دشمن؛
4) شهامت، شجاعت و جدیت در جنگ و در برخورد با دشمن؛ < ما از این که یک عده ای از ما کشته شوند و یک عده ای از آنها را بکشیم، باکی نداریم، برای اینکه ما روی تکلیف داریم عمل می کنیم> .(57)
5) استقبال از خطرها و بی توجهی به میزان موفقیت و کامیابی در نبردها؛ < صدام چه رفتنی باشد چه نرفتنی، ما یک تکلیف داریم ادا می کنیم. ملت ما، ارتش ما، سپاه ما، و همه قوای مسلح ما، یک تکلیف دارند ادا می کنند> .(58)
6) نفی معیارهای مادی و توجه به معنویات و ارزشهای متعالی در جنگ و نبرد و تأکید بر سبیل اللهی بودن آن؛ < ما امیدمان به خداست و مأیوس از خدا نیستیم و بر مشکلات به امید خدا غلبه می کنیم و به مادیات این نظر را نداریم، غلبه را ما مادیات نمی دانیم. غلبه با معنویات است ...> .(59)
7) فقدان ناامیدی در اثر شکست و عدم کامیابی در برابر دشمن؛ < شکست ظاهری مهم نیست . . . این عالم شکست ندارد . . . کسی که رابطه با خدا دارد شکست ندارد . . .> .(60)

نتیجه گیری
به طور کلی، براساس آنچه بیان شد، در نگرش امام خمینی(ره)، تکلیف گرایی از احساس مسئولیت انسان در برابر وجود خدا، نفس، جامعه و طبیعت نشئت می گیرد؛ زیرا، تکلیف ادای مسئولیت و پذیرش آن است و مسئولیت دو بعد عقلی و شرعی دارد که بر هم منطبق اند، چرا که دین تدوین عقل طبیعی انسان است و به عبارت دیگر، عقل مدون است و از نظر فقهی < کلما حکم به الشرع حکم به العقل . . .> ؛ بنابراین، تکلیف گرایی در عین شرعی بودن عقلی است و در عین عقلی بودن شرعی است.
همچنین، تکلیف گرایی با توجه به دو بعدی بودن انسان، هر دو بعد او را در بر می گیرد. بدین معنا که نمی توان گفت تکلیف گرایی با پیروزی ظاهری انسانها در نبرد یا با تلاش برای رسیدن به مقاصد این جهانی، که مطلوب و شایسته اند، در تضاد است؛ زیرا، حفظ جسم و جان و تعالی بخشیدن و شکوفایی هر دو بعد مادی و معنوی مسئولیت و تکلیف را در انسان پدید می آورد؛ بنابراین، انگیزه های مادی به شرط پست نبودن و تبدیل نشدن به ستم، در نگاه امام خمینی (ره) ارزشمندند و انسان نسبت به آنها مکلف است، همان گونه که مثلاً وظیفه دارد که از وطن، مرزها، جامعه، کشور و اموال خود حفاظت و حراست کند. بدین ترتیب، تصور اینکه تکلیف گرایی مورد نظر امام خمینی (ره)، صرفاً در مورد ادای تکلیف و تحقق مسئولیت در راستای ارزشهای معنوی است، کاملاً غلط می باشد.
نکته دیگر ارتباط مقوله مصلحت و محاسبات و تدابیر عقلانی با تکلیف گرایی است که هر چند خود به پژوهش مستقلی نیاز دارد، اما باید در این ارتباط یادآور شد که تکلیف گرایی و مصلحت گرایی، نه تنها با یکدیگر تعارضی ندارند، بلکه براساس مقتضیات و امکانات با هم هستند و دو روی یک سکه محسوب می شوند، چرا که مصلحت و تشخیص آن، خود نوعی تکلیف گرایی است و هنگامی که مصلحت تشخیص داده شد، انسان در برابر آن مکلف و مسئول است؛ دیدگاهی که بیانات و دیدگاههای امام خمینی (ره) به ویژه در ارتباط با جنگ ایران و عراق آن را تأیید می کند.

فصلنامه نگین - شماره 4
پی نوشت ها:
(1) سان تزو، هنر جنگ، ترجمه حسن حبیبی؛ چاپ دوم، تهران: قلم 1364، ص 86.
(2) کالین گری؛ سلاح جنگ افروز نیست؛ ترجمه احمد علیخانی؛ تهران: دوره عالی جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1378، صص 20 و 21.
(3) همان؛ ص 39.
(4) آدولف هیتلر؛ نبرد من؛ ترجمه عنایت؛ تهران: انتشارات افراسیاب، چاپ هشتم، 1378، ج.1، ص 4.
(5) قرآن کریم، سوره بقره، آیه 193.
(6) محمدحسن ...عاملی؛ وسائل الشیعه، به تصحیح و تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی؛ طهران: المکتبه الاسلامیه، الطبعه الخامسه، 1401 ه . ق. ج 16، ص 133.
(7) محدث نوری؛ مستدرک الوسائل؛ قم: مؤسسه آل بیت، 1408 ه .ق، 18 ج، ج 10، ص 298.
(8) مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ؛ از خونین شهر تا خرمشهر، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران، چاپ اول، 1372، صص 2021.
(9) همان؛ ص 21.
(10) امام خمینی؛ صحیفه امام؛ تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1379، ج 13، ص 243.
(11) امام خمینی؛ صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی)؛ تهران: مرکز اسناد فرهنگی وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1362 به بعد، ج 2، ص 370.
(12) صحیفه امام؛ پیشین؛ ج 6، ص 503.
(13) صحیفه نور؛ پیشین؛ ج 2، ص 69.
(14) همان؛ ج 2، ص 229.
(15) همان؛ ج 10، ص 2.
(16) صحیفه امام؛ پیشین؛ ج 21، صص 283284.
(17) قرآن کریم، سوره بقره، آیه 216.
(18) س.عبدالکریم؛ < تجاوز و دفاع در تاریخ اسلام> در تجاوز و دفاع؛ ج 1، تبیین مبانی نظری جنگ و دفاع، تهران: کنفرانس بین المللی تجاوز و دفاع، چاپ اول، 1368، ص 151.
(19) رک به: ابوعلی سینا؛ شفا؛ چاپ های گوناگون، الفن الخامس من المنطق البرهان، الفصل التاسع: فی الاستقراء و موجبه و التجربه و موجبها.
(20) دانیل لیتل؛ تبیین در علوم اجتماعی؛ ترجمه عبدالکریم سروش؛ تهران: مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ اول، 1373، ص 21.
(21) همان؛ ص 4.
(22) همان؛ ص 6.
(23) مرتضی مطهری؛ جهان بینی توحیدی؛ قم: انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، 1380، ص 5.
(24) ش. دولاندلن؛ تاریخ جهانی؛ ترجمه احمد بهمنش؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1364، ج 1، ص 21.
(25) ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ترجمه احمد آرام و دیگران؛ تهران: چاپ پنجم، انتشارات علمی و فرهنگی، 1376، ج 1، مشرق زمین گاهواره تمدن، صص 152153.
(26) صحیفه امام؛ پیشین؛ ج 7، ص 179.
(27) همان؛ ج 17، ص 179.
(28) همان؛ ج 18، ص 326.
(29) رک به: همان؛ ج 3، ص 441.
(30) همان؛ ج 6، ص 106.
(31) همان؛ ج 11، ص 334.
(32) رک به: همان؛ ج 14، ص 407، ج 15، ص 239، ص 386.
(33) همان؛ ج 14، ص 80.
(34) سون تزو؛ همان، صص 148149.
(35) The Art of war fare, pp.120-121.
(36) Carl Von clausewitz, on war, Tr.micheel Howard and Peter paret, Princeton: Princeton uni-versity press, 1976, book 2, pp77.
(37) قرآن کریم؛ سوره توبه؛ آیه 52.
(38) قرآن کریم؛ سوره آل عمران؛ آیه 140.
(39) صحیفه امام؛ پیشین؛ ج 3، ص 483.
(40) همان؛ ج 5، ص 25.
(41) همان؛ ج 5، ص 101.
(42) همان؛ ج 5، ص 283.
(43) همان؛ ج 7، ص 293.
(44) همان؛ ج 7، ص 477.
(45) همان؛ ج 8، ص 271.
(46) رک به: همان؛ ج 9، ص 386، ج 16، ص 90.
(47) رک به: همان؛ ج 13، ص 288.
(48) صحیفه نور؛ پیشین؛ همان، ج 6، ص 220.
(49) همان؛ ج 15، ص 78.
(50) صحیفه امام؛ پیشین؛ ج 5، ص 18.
(51) همان؛ ج 2، ص 167.
(52) امام علی(ع)، نهج البلاغه، جمع آوری سیدرضی، تصحیح و بررسی محمد عبده، حدیث ش 404.
(53) صحیفه نور، ج 20، ص 239.
(54) صحیفه امام، ج 10، ص 393.
(55) صحیفه نور، ج 1، ص 72.
(56) صحیفه امام، ج 15، ص 70.
(57) همان، ج 5، ص 21.
(58) صحیفه نور، پیشین؛ ج 20، ص 48.
(59) صحیفه امام، پیشین؛ ج 6، ص 181.
(60) همان، ج 1، ص 119.


X