کُتب علیکم القتال و هو کرهٌ لکم و عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم.
امر جنگ برای شما مقرر گردید در حالی که برایتان ناگوار و مکروه است. لیکن چه بسا چیزی که شما آن را ناگوار و ناپسند میدارید، امّا به حقیقت، خیر و صلاح شما در آن است. )سوره بقره -216)
فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدی علیکم واتقوالله و اعلمو انالله مع المتقین
هر کس به جور و ستمکاری به شما دست درازی و تجاوز کند، او را به مقاومت زیر ضربات متقابل قرار دهید، به قدر ستمی که بر شما کرده است و در این راه تقوای خدا را پیشه کنید و بدانید که خداوند با متّقین است.)سوره بقره.194)
در نگرشهای متفاوت، محورهای مختلفی برای بررسی تاریخ برگزیده و مطالب و دادههای تاریخی حول این محور، کوچک یا بزرگ و کمرنگ یا پررنگ ارائه میشود. در نگرش نظامی تاریخ، شکست و پیروزی در جنگها عامل اصلی حرکت تاریخ محسوب میشود. در این نگرش، سرداران بزرگ و فاتحان نبردها، شخصیتهای اصلی شکل دهنده تاریخ بشر هستند و تاریخ، اساساً چیزی بهجز تاریخ جنگ نیست.
درباره این تلقی گفتهاند: < در تفسیر نظامی تاریخ، جنگ داور نهایی است. اگر پیروزی شارل مارتل در نبرد تور* نبود، چه عامل دیگری فرانسه و اسپانیا را از قبول اسلام باز میداشت؟> **
هر چند میلیتاریسم حاکم بر این نگرش، آن را در زمره نظرات افراطی و کم طرفدار قرار میدهد، امّا یک نکته قابل توجه است و آن اینکه در مقابل این نظر افراطی، نظری تفریطی نیست. به این معنا که در مقابل مطلقکردن نقش جنگ در تاریخ، حذف و یا بیاهمیت شمردن نقش جنگ، معتقدان و طرفدارانی ندارد. در واقع، این یک اجماع نظر وسیعی است که هرچند جنگ تنها محور بررسی تاریخ نیست و هر چند تاریخ بشر فقط تاریخ جنگ نیست، اما یکی از عمدهترین محورهای بررسی تاریخ، لاجرم جنگهای تاریخ است. طوری که حذف و بیاعتنایی به آن، هرگونه نظریه علمی در باب تاریخ و فلسفه تاریخ را از اعتبار میاندازد.
جنگ یکی از عناصر پایدار تاریخ است. از سیوچهار قرن تاریخ ثبت شده جوامع بشری، حداکثر300 سال آن بدون جنگ سپری شده است. در مورد قرن بیستم، گزارش رئیس سابق دیوان دادگستری بینالمللی در سال1992 حاکی است که دنیا در این قرن، فقط در سالهای1910 و1972 بدون جنگ بوده است.
جنگ، این کریه مورد نفرت همه آدمیان، همواره همراه جوامع بشری بوده و خواهد بود و علیرغم کراهتی که نسبت به آن وجود دارد، از آن گریزی نیست. مهم این است که ببینیم در هر جنگ، رزمندگان چه کسانی هستند؛ هدفشان چیست و برای چه نتیجهای و بر علیه چه چیزی میجنگند؟
تاریخ، جنگهای طولانی بسیاری را تاکنون به خود دیده است و جنگهای پلوپونزی بین آتن و اسپارت در قرن پنجم قبل از میلاد )404 - 431 ق.م) و جنگهای ویتنام با فرانسه و امریکا در قرن بیستم)1946 - 1973) هر دو27 سال طول کشیدند. این بیست و پنج قرن فاصله را نیز جنگهای طولانی بسیاری پر کردهاند. جنگ هشت ساله بین عراق و ایران نیز جزء جنگهای طولانی محسوب میشود، زیرا در قرن بیستم، طولانیترین جنگها پس از جنگ ویتنام است.
جنگهای طولانی معمولاً سردمدار درگیریهایی با اهمیت هستند؛ که وجود شکافی عمیق و پر نشدنی بین منافع طرفین و نیز فقدان برتری قطعی یک طرف که بتواند اراده خود را به دیگری تحمیل کند، از مشخصات عمده آنها میباشد. در این جنگها، هریک از طرفین به یک دسته از منابع قدرت خاص خود متکی هستند و یا از اتحادها و ائتلافهایی که نوعی موازنه قوای درازمدت را با طرف دیگر برقرار میکند، سود میبرد. امّا جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، ویژگیهای خاص خود را داشت. از عمدهترین مشخصات این جنگ، مظلومیّت و تنهایی ایران در طول هشت سال جنگ در مقایسه با حریف بود و مهمتر از آن، تفاوت فاحش ماهیت و مضمون و مقصود دو اردوگاه متقابل میباشد.
پیروزی در این جنگ برای عراق به معنای موفقیت در استفاده از موقعیت پدید آمده )اتفاق نظر امپریالیسم و ارتجاع منطقه علیه ایران) برای تأمین منافع ناحق سرزمینی و ملّی کشور عراق بود، امّا برعکس، پیروزی ایران به معنای پیروزی انقلاب اسلامی و پیروزیای بود که معادلات سیاسی و امنیتی منطقه را به نفع اسلام و مسلمانان، یکسره بر هم میزد و به سوی یکپارچگی سیاسی دارالاسلام متفرق و پراکنده معاصر، راهی میگشود که پایان آن راه، تولد یک قطب و قدرت جهانی اسلامی بود و ایران تصمیم داشت، تمامی منافع و امکانات ملی خود را در این راه به کار گیرد و خرج کند. این تفاوت را هم دوستان و هم دشمنان میدانستند امّا دوستان، اندک و یا در راه مشکلات ملّی و سرزمینی خود ناتوان مانده بودند و دشمنان، فراوان و آماده حضور در عرصه جهانی بودند و این شد که عملاً یک بسیج جهانی علیه جمهوریاسلامی ایران شکل گرفت، تا این قطب جهانی جدید متولد نشود.
پرسش اساسی درباره جنگ تحمیلی این است: < جنگ چرا و چگونه شروع شد، تداوم یافت و پایان گرفت؟
برای این پرسش، انواع پاسخهایی هست که هر کدام به نوبه خود صحیح هم هستند. برای مثال نظرات زیر بخشی از نظراتی است که درباره جنگ تحمیلی طرح شدهاست:
- جنگ ایران و عراق درگیری نظامی بین دو ایدئولوژی و دو مکتب اعتقادی حاکم بر دو نظام متفاوت بود که کارشان به دشمنی خونین کشیده شد.
- ژئوپلتیک عراق به هر حاکمی در این سرزمین، تعیین تکلیف حاکمیّت اروندرود را به نفع عراق، گوشزد میکند. عراق، هرگاه فرصت یابد یا از طریق اروندرود یا کویت، در پی حل مشکل عدم دسترسی مناسب و عدم حضور مستقیم و قابل اعتنا در آبهای خلیجفارس برخواهد آمد.
- سقوط شاه که ژاندارم منطقه بود، نیرویی چون حاکمیت عراق را که غرب از سال1958 از نظام سه قطبی امنیت و قدرت منطقه خلیجفارس*، کنار گذاشته بود، به پرکردن این خلاء قدرت ایجاد شده ترغیب میکند.
- حزب اسلام ستیز بعث که حاکم بر عراق استانقلاب اسلامی در ایران را تحمل نکرده و برای سرکوب آن، فرصت مناسبی را جستجو مینماید. شخصیت فردی رهبران وقت عراق نیز در این ستیزهجویی عاملی مهم به شمار میرود.
- رژیمهای سنتی و خاندانیحاشیهخلیجفارس موسوم به ارتجاع منطقه، تلاش میکنند با تجهیز و تدارک مالی و تبلیغاتی و روانی، عراق را ترمیم کنند تا در برابر استقبال مردم منطقه از موفقیت انقلاب اسلامی در ایران، رژیم این کشور فرو نپاشد.
- پیروزی ایران در جنگ، میتوانست یک تجربه موفق از تواناییهای انقلاب اسلامی باشد که به معنای تولد قطب جدیدی در جهان دو قطبی موجود به حساب میآمد. بنابراین، نوعی توافق صریح بین دو ابرقدرت در مهار و تضعیف و سپس نابودی این نوزاد تازه متولد شده، پدید آمد که ابتکار عمل آن با امریکا بود.
- امریکا پس از شکست در آزمایشهایی چون طبس و نوژه و ناامیدی از کارایی جریان ائتلافی بنیصدر و منافقین، درگیر کردن ایران با یک جنگ ناخواسته را در دستور کار قرار داد. بنابراین عراق را که برای این کار نه تنها داوطلب بود، بلکه بیقراری میکرد، راه انداخت. در این حال، شوروی نیز رضایت خود را با سکوتی منفعلانه و فرصتطلبانه نشان داد؛ و روند قطعی جوامع بینالمللی، بهخصوص سازمان ملل نیز آشکارا جانبداری از عراق بود که آن را ادامه دادند.
- از سویی، حامیان عراق نمیتوانستند شکست این کشور را بپذیرند از اینرو بهطور بیسابقهای به حمایت و تجهیز و تسلیح عراق پرداختند و آن را به حد یک قدرت تهدید کننده منطقهای رسانند. شکستهای پیدرپی عراق در جبههها بهسرعت ترمیم و خسارتهای وارده جبران شد. از طرف دیگر، ایران حتی در وضعیت پیروزی نسبی نظامی و حضور در خاک عراق نیز میدید که عراق از کوچکترین دعاوی تاریخی خویش دست برنداشته و حاضر به قبول و پذیرش حقایق و حقوق مسلم ایران نمیباشد و با تظاهر به صلحطلبی، صرفا متارکهای که عوامل موجده جنگ را همچنان در خود دارد، طلب میکند. بنابراین، دو کشور ایران و عراق برای مدتی طولانی جنگ را تنها راهحل اختلافات خویش دانسته و به آن ادامه دادند.
آنچه ذکر شد در کنار دهها فرضیه و پاسخ دیگر، هر یک در سطحی ملّی، منطقهای یا بینالمللی بخشی از حقایق مربوط به جنگ را در خود دارد و طبیعی است که قابل حذف نبوده و باید در نظر گرفته شوند. در عین اینکه اکتفا به هر یک از آنها نیز سبب نقصان و نادرستی نتایج بررسی میشود. بنابراین، نخستین مسئلهای که بایستی مورد توجه و تأکید قرار گیرد، ضرورت پاسخگویی به پرسش مورد نظر، در سطوح مختلف تحلیل است. بررسیها لااقل در چهار سطح بینالمللی، منطقهای، ملّی و نیز در سطوح تصمیمگیران و نخبگان دو کشور، میبایست انجام شود. هر یک از سطوح بالا در بررسی شروع، تداوم و خاتمه جنگ تحمیلی آنچنان اهمیتی دارد که بههیچوجه نمیتوان حتی یکی از آنها را نادیده گرفت. همچنین شخصیت خاص امام و یاران بینشان و با نشان او از یک طرف و شخصیت ویژه نخبگان و سران حزب بعث از طرف دیگر، عواملی هستند که در صورت عدم توجه، نمیتوان به پرسش مزبور، پاسخی مناسب داد و اهمیت سایر سطوح تحلیلی نیز چنین است. این سطوح به ترتیب زیر قابل ذکر هستند:
1) سطح تحلیل تصمیمگیران، نخبگان و رهبران نظام جمهوری اسلامی ایران و رژیم بعث عراق؛
2) سطح تحلیل ملی دوکشور و دو محدوده سرزمینی و حاکمیت ملی عراق و ایران؛
3) سطح تحلیل منطقهای خاورمیانه و خلیجفارس؛
4) سطح تحلیل نظام بینالمللی: امریکا، شوروی، سایر قدرتها و نیز سازمانهای جهانی.
ضرورت بررسی همزمان در سطوح تحلیل فوق و نیز لحاظ کردن ترکیب نتایج به دست آمده در پاسخ به هر سؤال جزیی و کلی در امر جنگ، خود در حیطه روش و متد، چارچوب و مبنایی برای بررسی جنگ تحمیلی تعیین میکند.
اما متد سطح تحلیل با آن سطوح تحلیلی که ذکر شد، تنها برای بررسی بعد سیاسی جنگ تحمیلی به کار میآید؛ در بعد نظامی و عملیاتی، سطوح تحلیلی دیگری را نیز میبایست در نظر داشت. این سطوح عبارتند از ردههای مختلف تصمیمگیری و سیاستگزاری، مدیریت پشتیبانی و بسیج امکانات و نیروی انسانی، لجستیک و تجهیز، فرماندهی و هدایت عملیات، طراحی مانور و در نهایت، اجرای عملیات. این ردهها، از رده فرماندهی کلقوا که مباحث کلان استراتژیک و تصمیمگیریهای عمده و تعیین سرنوشت خطوط کلی جنگ را شامل است، شروع شده و به اجرای عملیات توسط نیروهای رزمی و پشتیبانی ختم میگردد. هر یک از سطوح فوق از جنبههای نظامی، اهمیت خاص خود را دارد. لازمه یک بررسی همهجانبه؛ تحقیق، مطالعه و مدّنظر قراردادن همه جنبههای استراتژیکی و تاکتیکی طرح شده در ردههایی است که ذکر شدند.
این روش، در کنار ویژگیهای سودمند آن، مشکلاتی نیز دارد. نخست اینکه کثرت و تنوع دادهها اجتناب ناپذیر است. مشکلی که در بررسی جامع جنگ به چنین روشی، طبیعی میباشد، زیرا روزها و حتی ساعتها در جنگ، پر از حادثه، موضعگیری، تحول و درگیری و منابع مختلف نیز آن را به نحوی متفاوت گزارش کردهاند. با کثرت دادهها چه باید کرد؟ امکان ندارد، بتوان تمام اطلاعاتی را که منابع مختلف گزارش دادهاند، ارائه کرد. حجم مطالب حاصله از تحقیقات وسیع ذکر شده به حدی است که امکان استفاده خواننده از آن را به کلی منتفی مینماید. بنابراین گزینش امری الزامی است. آیا این گزینش نوعی تحمیل نظرات محقق و نویسنده به خواننده متون مرجع نیست که خود نیز میخواهد طبق فرضیات خویش گزینش کند؟ چرا مسائلی که بهنظر محقق و نویسنده مهمتر هستند، لزوماً مهمترین موارد برای گزینش محسوب میشود؟ کدام ملاک مشترک میان خواننده و نویسنده مهم بودن یا مهم نبودن مطلبی را تعیین میکند؟
مشکل دیگر تناقض بیطرفی و ارزشها است.
آیا این تناقض نیست؟ آیا میتوان هم به ارزشها اتکاء داشت و هم بیطرف بود؟ البتّه در علوم انسانی، هیچ محقّقی نمیتواند بیطرفی و ممانعت قطعی از تأثیر ذهنیات خود در موضوع تحقیق را، حفظ کند. اما با آن که نمیتواند از نظر اعتقادی بیطرف باشد، تلاش میکند از نظر علمی و خصلت تحقیقات تا حد امکان و تا آنجا که روشهای تحقیقاتی موجود اجازه میدهد، بیطرفی پیشه کند. بهنحوی که نوعی ترکیب ارزشها و بیطرفی را ممکن سازد.
یکی از عمدهترین مشکلات در این روش، شأن و خصلت طبقهبندی جنگ میباشد. در واقع دسترسی به دادههای مورد نیاز محقق درباره جنگها، اغلب امکانپذیر نیست؛ و در هنگام نبرد، کتمان مسائل امری عادی است. چون کوچکترین بیاحتیاطی چه بسا دشمن را به اسراری رهنمون کند که در سرنوشت جنگ تأثیر جدی برجای خواهد گذاشت. بعد از عمل نیز بسته به ناقل و منتقل کننده مطلب، قطعاً جنبههای خاصی از مسئله برجستهتر و درخشانتر خواهد بود و جنبههای دیگری از آن کمرنگ و مسکوت خواهد ماند. زیرا هر قدم جنگ با شکستها و پیروزیهایی همراه است که در شکستها، همه خود را مبری و در پیروزیها، همه خود را شریک میدانند. اینجاست که تحقیقهای مستقیم و منابع اولیه از صحنههای تصمیمگیری و درگیری، ارزش تحقیقاتی بسیار والای خود را نشان میدهد. اینگونه تحقیقهای میدانی در جنگ، حتی اگر برخی حوادث بسیار حساس در یک جنگ را به تمام و نحوی کامل بازگویی نکنند، دستکم مانع مفقودشدن سرنخ یا سرنخهای بسیاری از مسائلی است که هر روز، احتمال دارد طرح و بازگو شوند. در نهایت، باید گفت: < هر جنگی خصایص و ویژگیهای خاص خود را دارد که برای درک آن، دسترسی به اطلاعات سطحهای مختلف تصمیمگیری و اجرا، شرطی لازم بوده که تحقق آن، اگر نگوییم غیرممکن، لااقل بسیار مشکل است.>
در مرحله تدوین و ارائه مطالب به خواننده نیز باید دوباره به نکاتی توجه و تاکید نمود
1) جنگی را که میخواهند به خواننده بشناسانند، بایستی خود آن را شناخته و بهخوبی درک کرده باشند.
2) در ارائه آنچه دریافتهاند، جانب امانت را به درستی نگهدارند.
3) بخواهند و در موقعیّتی باشند که بتوانند حیطه تحقیق و تاریخ را از حیطه تبلیغات و ترویج مقولاتی که بهنحوی در روز کاربرد دارد، جدا کنند.
4) نظرات، ذهنیات و پیشفرضهای خود را تا حد امکان مهار کنند و نگذارند سایه آن سراسر نوشته را فرا بگیرد.
نکتههای ذکر شده در هر تحقیق که به روابط انسانها و جوامع انسانی میپردازد، باید رعایت شود. جنگ نیز یکی از انواع روابط بین انسانها و جوامع انسانی است، امّا در آن، اراده و کنشی آنچنان علیه اراده و کنش دیگر، بهکار میافتد که ریختن خون و گرفتن حیات انسانها و انهدام و خرابی محیطزیست بشری و... مجاز شمرده میشود. از اینرو تحقیق درباره آن بسیار حسّاستر و رعایت نکات بالا، ضروریتر است.
نکته اول به شناخت و درک ویژگی جنگها مربوط میشود که بنابر اوضاع و شرایط خاص هر جنگ، متفاوت است. صفتهایی ویژه و اوضاعی منحصر به فرد، هر جنگ را از جنگهای مشابه متمایز میکند که درک آنها در هر جنگ، از شرایط ضروری و لازم در تهیه متنی است که بتواند برای آشنایی و بررسی آن جنگ، محل رجوع باشد. از شرایط ضروری دیگر، وجود توانایی ذهنی، بنیه علمی قوی و امکان دسترسی مناسب به اطلاعات و دادههای مورد نیاز است. البته همانگونه که قبلاً ذکر شد، اطلاعات و دادههای مورد نیاز برای بررسی جنگ، چیزی نیست که به آسانی و در هر شرایط، در دسترس محقّق قرار بگیرد.
رعایت نکته دوم، به همان اندازه که در نظر ساده و بدیهی میباشد، در عمل، همراه با مشکلات پیچیده است. هیچ جنگی غیرسیاسی نیست؛ یعنی، وقوع جنگ )تمام جنگها) و تداوم آن جز در چارچوب نظارت و هدایت سیاست، عملی نیست. هیچ جنگی واقع نمیشود مگر آنکه الزامات سیاسی در کار باشد. در هر جنگ با هر اندازه وسعت و شدّت، تصمیم و اراده سیاسی متناسب با آن وسعت و شدت وجود دارد که آن را پیش میبرد و ادامه میدهد. جنگ و تبعات آن را سیاست میتواند توضیح دهد؛ بنابراین توضیح و تشریح و روایت جنگ، این پدیده حاد سیاسی، خودبهخود با مضمونی سیاسی همراه است و در معرض فرو غلطیدن به این ورطه قرار دارد که به امری صرفاً سیاسی تبدیل شود و در خدمت معادلات قدرت و برخی منافع مقطعی روز قرار گیرد. این وضعیت نه تنها در مورد گزارش جنگ، بلکه در دیگر مقولات سیاسی نیز میتواند مطرح باشد و اصالت و دقّت مضمون گزارش را مخدوش کند. توّجه به همین موضوع است که محقّق با هوشیار، قبل از استفاده از یک کتاب تاریخی، تحقیقی )نه تنها تاریخ جنگ)، بررسی میکند که چه کسی )یا چه گروهی) آن را نوشته است و علاوهبر دقّت در معتقدات و مشی علمی وی، به این امر نیز میپردازد که نویسنده در سلسله مراتب قدرت سیاسی آن روز، چه جایگاه و منافعی میتوانسته داشته باشد و در وهله بعد، به زمانه و عصری که کتاب تهیّه شده است توجّه میکند و اینکه کتاب در چه مقتضیات و شرایطی نوشته شده است.
نکته سوم، پرهیز از تبلیغاتیشدن متن تحقیقی است. البته تبلیغ و ترویج اهمّیّت خاص خود را دارد؛ بهخصوص در مواردیکه حتی تبلیغ میشود، قیود تقدس و شرافت نیز بر اهمّیّت آن میافزاید. امّا این کار در کتاب تحقیقی مرجع، نهتنها مفید نیست، بلکه اساساً کتاب را از حیز انتفاع میاندازد. عامل و ملاک تأثیر و موفقیّت یک اثر تحقیقی این است که خواننده باور کند با تحقیق )و نه با تبلیغ) مواجه است.
نکته چهارم، مهمترین شرط است. اینکه ما در لزوم مهار پیشفرضها و ذهنیات توسط خود نویسنده، قید حتیالمقدور را به کار بردیم، به این دلیل است که در محدوده امور مربوط به انسان و جوامع انسانی )که محقق و مورد تحقیق هر دو را فرا میگیرد) از جمله جنگ، مورد تحقیق نمیتواند از محقق و جهان ذهنی وی به طور کامل مجزا و بدون تأثیر باقی بماند؛ حداکثر این است که این کار عامدانه و متعصبانه انجام نشود و با تدابیری تعدیل گردد و نیز به خواننده کمک شود که فیلتر و معبری که نوشته از آن عبور کرده و رنگ گرفته است را بشناسد.
خواننده فهیم متون تحقیقی، میخواهد و حق دارد بداند با چه کسی )یا چه کسانی) و با چه جهان ذهنی طرف است. اگر نویسندهای معتقد باشد: < جنگ بزرگترین شرّ آزار دهنده جوامع بشری بوده و سرچشمه همه شرها و تباهیهای اخلاقی است> و اگر وضع موجود و محیط متفکری منفعل شود و جنگ را < نفرتانگیزترین چیزی که در زندگی هست> بداند، نتیجه تحقیق این نویسنده، چه بخواهد و چه نخواهد، با نویسندهای که ملاک قضاوتش درباره جنگها حق و باطل و عادلانه و غیرعادلانه بودن است و یا کسی که جنگ را ابزاری برای )رفع فتنه از جهان) میشمارد، تفاوت میکند.
ماهنامه نگاه - شماره 15،16