معرفی وبلاگ
این وبلاگ در راستای ارج نهادن به مقام والای شهدا و جانبازان 8 سال دفاع مقدس ، و همچنین تجدید پیمان با آرمان های گرانقدر رهبر انقلاب اسلامی فعالیت می نماید.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1516744
تعداد نوشته ها : 3133
تعداد نظرات : 28
Rss
طراح قالب
GraphistThem241

مقاله ای که از نظر خوانندگان گرامی می گذرد توسط یکی از عناصر علمی ـ دانشگاهی در آمریکا بنام شهرام چوبین به رشته تحریر در آمده است. وی ایرانی الاصل و قبل از انقلاب بعنوان استاد دانشگاههای کشور به تدریس اشتغال داشته است، لیکن پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران را ترک کرده است. از جمله خصوصیات چوبین، قلم روان و مهارت وی در جمع بندی مطالبی است که قصد القاء آن را دارد. این ویژگی را در مقالات متعدد وی از جمله نوشته حاضر می توان مشاهده نمود. قبل از مطالعة متن ترجمه شدة نوشتار، لازم است به نکاتی چند توجه شود:
به عقیده نویسنده تحریکات ایران یکی از دلایل شروع جنگ بوده است. وی مقصود خود را در قالب این عبارات نمایان می سازد: «ایران وارد جنگی شد که در اثر تحریکات خود اتفاق افتاد و… یکی از علل جنگ، انقلاب بود.»
بدیهی است وقوع انقلاب اسلامی، شرایط سیاسی جدیدی در منطقه استراتژیک خلیج فارس بوجود آورد و با شعارها و اهداف بلندی که توسط امام و انقلاب عنوان می گشت جاذبه و نفوذ زیادی در میان مسلمانان منطقه و جهان و انقلابیون آزادیخواه برجای گذاشت. اما آیا پیام انقلاب و بازتاب اجتناب ناپذیر آن به معنای تحریک عراق به جنگ علیه ایران است؟ یا اینکه علت تحمیل جنگ به ایران را باید در آسیب پذیری رژیم عراق از داخل و به خطر افتادن منافع آمریکا و غرب بر اثر وقوع انقلاب اسلامی جستجو کرد؟ به بیان دیگر، باید جملة چوبین را بدین شکل تغییر دهیم و بگوئیم: «انقلاب اسلامی باعث تحمیل جنگ شد نه تحریکات ایران.»
نکته دیگر اینکه نویسنده علت تطویل جنگ را «عدم سازش در شروط مطلق جنگی ایران» می داند. در حالی که هر عقل سلیم بر این نکته باور دارد که اصل نتیجه متجاوز متمرکز انتظاری است که کشوری که مورد تعدی قرار گرفته است ، می تواند و باید داشته باشد. این مساله ای است که در تاریخ روابط بین الملل به کرات اتفاق افتاده است و مجماع بین المللی نسبت به تنبیه متجاوز شدیدترین تصمیمات را اتخاذ کرده اند. بنابراین، شرایط مطلق سبب طولانی شدن جنگ نبود، بلکه تصمیم آمریکا و غرب در خصوص براندازی انقلاب اسلامی و یا تضعیف آن و… عوامل اصلی را تشکیل می دادند.
در ادامه بحث پیرامون علل تطویل جنگ، نویسنده چنین اظهار می دارد: «بیرون راندن سربازان عراقی از قلمرو ایران در اواسط سال 61-1360 پایان یافته بود ولی ادامه پیشروی برای گسترش انقلاب اسلامی در منطقه بر ارزیابی قابلیت های نظامی مستولی گشت.» برای درک غلط بودن این تحلیل توجه خوانندگان گرامی را به این نکته معطوف می داریم که در مقطعی که برتری چشمگیر از آن جبهه انقلاب بود و انجام عملیاتهای پیاپی فتح المبین و بیت المقدس ، ارتش عراق را در آستانه فروپاشی قرار داده بود، توازن نظامی بطور کامل به نفع رزمندگان اسلام جریان داشت و در صورت مناسبتر بودن سازمان رزم، اهداف والاتری بدست می آمد. چنانچه در مقطع مورد بحث، صدام اعتراف به این نکته دارد که بعد از تصرف خرمشهراز سوی نیروهای ایرانی فقط یک تیپ برای عراق باقی مانده بود که آن هم برای حفاظت از بغداد گمارده شده بود و این مساله، شدت ضعف و درماندگی دشمن را بیان می کند. از طرف دیگر، گسترش (صدور) انقلاب اسلامی هیچگاه در بینش امام و مسئولین نظام از طریق جنگ و خشونت نبوده است.
نکته دیگری که نگارنده مرموزانه سعی در القاء آن دارد، متهم ساختن مسئولین کشورمان خاصه گردانندگان امور جنگ به ناآگاهی از اصول و مبانی برنامه ریزی و اداره جنگ است که این هدف را در قالب این عبارات تعقیب می کند: «جنگ آنان (رهبران ایرانی) مانند انقلابشان تجربه ویژه ای خواهد بود و در تاریخچه جنگ ثبت خواهد شد که دارای هیچ محدودیت و یا تدابیر منطقی نبوده است.» در حالی که امروزه آگاهان سیاسی و نظامی می دانند که انقلاب اسلامی در جنگ هشت ساله فقط رو در روی عراق قرار نداشت بلکه دو بلوک شرق و غرب با اندک تفاوتی از دشمن ما حمایت می کردند و در ابعاد نظامی، اقتصادی ، اطلاعاتی ، تبلیغاتی، دیپلماتیک و… کمکهای شایانی به او می نمودند، در حالیکه جبهه اسلام با کمترین امکانات و در واقع با دست خالی از دین و کشور خود دفاع می کرد. بدیهی است در چنین شرایطی، منطقی ترین اقدام، حراست از انقلاب و دفع شر دشمن به هر وسیله ممکن می باشد و اتفاقاً به همین دلیل تجربه ای ویژه خواهد شد و این اتهام دشمنان که جنگ ایران از یک روند و تدبیر منطقی پیروی نمی کرده است، در واقع ماهیت وجودی پدیده انقلاب را نشانه می رود که به آن به عنوان یک بیماری می نگرند و در غیر این صورت تمامی افکار آزاده جهان می دانند که غیز از زبان مقاومت و فداکاری، با زبان دیگری نمی توان امپریالیسم آزمند را از توسعه طلبی و تجاوز بازداشت و این درسی بود که رزمندگان اسلام در مکتب امام انقلابیون، خمینی کبیر (ره) فرا گرفته بودند.
نویسنده در جای دیگری از نوشتار خود می گوید: «انعطاف ناپذیری ایدئولوژیکی ایران، مانع از کارکرد دیپلماسی آن بود و همینطور مانع از توانایی ایران در ایجاد تهدیدات جدی.» و چنین نتیجه می گیرد که: «از نظر دیپلماسی سنتی این جنگ بی معنی بود]![ » این اشکال نیز اتهام دیگری است که نویسنده در قالب ظاهراً منطقی از پرداختن به باطن مساله طفره می رود. حقیقت امر آن است که اصرار و سرسختی دشمنان جمهوری اسلامی در تحمیل شکست به نیروهای انقلاب اسلامی، مانع عمده پیشرفت مذاکرات سیاسی در جنگ بود والا خواست ایران مبنی بر لزوم تنبیه متجاوز، تقاضای عجیبی نبود لیکن آنچه وجهة همت آمریکا و غرب بر آن قرار داشت این بود که ابتکار عمل در جنگ و صحنه سیاسی را از ایران سلب کنند تا ایران مجبور شود در یک موضع کاملاً انفعالی و بدون اشاره به آغازکننده جنگ، معرفی و تنبیه متجاوز و نیز دریافت غرامت ، نسبت به پایان یافتن جنگ رضایت دهد.
نکته قابل توجه دیگر در مقاله اینکه نویسنده می گوید: «عدم توجه به فرصتهای مناسب برای بدست آوردن صلح در بهترین زمان باعث شد که ایران در ضعیف ترین وضعیت بر سر میز مذاکره بنشیند.» همانگونه که پیشتر اشاره شد جبهه امپریالیستی حاکم بر دنیا، هیچگاه حاضر نبود در یک شرایط عادلانه به غائله جنگ خاتمه دهد، بلکه صرفاً به ذلت جمهوری اسلامی و شکست الگوی انقلاب اسلامی می اندیشید و این، بخاطر تعارض ماهوی انقلاب با ایدئولوژی حاکم بر جهان غرب است . از سوی دیگر امام و انقلاب در گفتة خود مبنی بر مقاومت «تا آخرین نفر، آخرین منزل و آخرین قطره خون» عمیقاً صادق بودند لیکن شرایط داخلی و بین المللی به گونه ای بود که کلیت حاکمیت اسلامی در معرض تهدید بود؛ از اینرو امام و بسیجیان حاضر شدند جام زهر را تحت این عنوان که امروز «خدا اینگونه خواسته است» سر بشکند و در کمین بنشینند که پیروزی از آن ماست. امام امت (س): فرندان انقلابیم… تحمل کند که خدا با صابران است. بغض و کینة انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید. با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید و بدانید که پیروزی از آن شماست.» روزنامة کیهان (30/4/67)
اکنون با توجه به نکات فوق و لزوم دقت نظر بیشتر، متن مقاله از نظرتان می گذرد:
* * *
در میان درگیریهای جهان سوم جنگ ایران و عراق از چند نظر غیرمعمول بنظر می رسد و معمولاً به آنچه بیشتر اشاره می شود تلفات جانی، خسارات اقتصادی و طولانی بودن مدت درگیری است و آنچه کمتر مورد توجه قرار می گیرد، ترکیب این جنگ است که از روند رایج در درگیریهای مناطق غیرصنعتی که غالباً جنگهای داخلی هستند تبعیت نکرده است. بالعکس، این جنگ یک نمونه نادر از درگیری بنی کشورهاست. همچنین انگیزه این جنگ کلاسیک، مبارزه بر سر قدرت و ایدئولوژی بود نه کشور گشایی.
این جنگ که یک ماه قبل از هشتمین سالروز آغازش خاتمه یافت، برای یک دهه مبدل و جزئی از جو سیاسی ـ استراتژیکی خاورمیانه گشت که باعث پیدایش جبهه گیریهای سیاسی و اولویتهای جدید گشت. طولانی شدن جنگ و تناوب آن در شدت و ضعف و خلل ناپذیری انقلاب اسلامی ایران باعث شد در اواسط این دهه در بین ناظران، یک دسته فرضیات، نکات و کلیشه هایی جایگزین تحلیلیهای القاء شده گردد. بنظر می رسید که جمهوری اسلامی، سیستم بین المللی را به مبارزه طلبیده و قصد تغییر آن را دارد و این هدف را بسیار جدی تصور می کرد و فشارهای خارجی بر او اثری نداشت. بنظر من هیچ قسمتی از جنگ برای مشاهده کنندگاه این درگیری مانند چگونگی خاتمه این جنگ غیرمنتظره نبود و این فصل به این بخش از جنگ اختصاص داده شده است.
شروع جنگ بسیار غیرمنتظره نبود. در طول تاریخ می توان رابطة نزدیکی که میان انقلاب و جنگ وجود دارد را مشاهده کرد. در این مورد نیز مانند موارد دیگر، تغییر وسیع در یک کشور و جایگزینی آن با رژیم انقلاب و ادعاهای آن بر همسایگانش، اجباراً به ثبات منطقه ضرر می زد. انقلاب ایران از دو نظر این توازن را به خطر افکند: اول اینکه از لحاظ نظامی، ارتش شاه را با آنچه که بنظر می رسید یک ارتش انقلابی است تعویض نمود و ثانیاً از لحاظ سیاسی، تغییر سیاست محافظه کاری به یک قدرت انقلابی که تاکید بر صدور شیوه اسلام خود و به خطر افکندن سیاست داخلی همسایگانش را داشت تبدیل شد. آنچه احتمال جنگ را افزایش داد و آن را قریب الوقوع نمود فقط تحریکات ایران نبود بلکه عدم رعایت و اهمیت ندادن به توازن نظامی بین دو کشور بود. (این توازن نظامی به نفع ایران نیز بود زیرا که باعث عقد قرارداد 1975 گشت).
دعاوی و اظهار نظرات سیاسی تند و تحریک آمیز ایران که بدون توجه به حفظ توازن نظامی به دشت ایراد می شد از یکسو و ترس و جاه طلبی عراق (ترس از اهداف انقلاب ایران و جاه طلبی از اینکه از لحاظ نظامی و اقتصادی دارای برتری است) از سوی دیگر موجبات جنگ را فراهم آورد. از نقطه نظر عراق زمان برای حمله هیچوقت بخوبی سال 1359 ـ قبل از اینکه انقلاب ریشه های خود را مستحکم سازد و در حالیکه نیروهای مسلح ایران وضعیت نابسامانی داشتند و روابط خوبی با هر دو ابرقدرت و اکثر کشورهای منطقه نداشت ـ نبود. ارزیابی های خوش بینانه عراق از قابلیت های خود و کوچک شمردن ماهیت دشمن و منابع قدرت ایران از جمله برداشتهای غلط عراق بود. برای مدت زمانی، ایران انقلابی دارای کمبود امکانات نظامی بود. ولی تا حدی این کمبودها را توسط تعهد راسخ و برتر مردمانش به رژیم حکومتی و جنگ جبران نمود. در حقیقت رژیم ایران جنگ را بعنوان یک نعمت پذیرفت و آن را کشمکش بین اسلام و کفر نامید و هدف جنگ را براندازی رژیم بعث خواند و برای سرکوبی دشمنان داخلی از این جنگ استفاده نمود؛ این جنگ رهبران ایران را به این فکر انداخت که اگر چنین مشغولیتهائی از طرف عراق برای آنها فراهم نشده بود سرنوشت ایران چگونه می بود.؟
عدم توانائی عراق در غافلگیری ایران طی هفته های اول جنگ به اندازة نداشتن هدف آشکار سیاسی در جنگ برای آن کشور خطرساز نبود. بنظر می رسید عراقیها بر این عقیده بودند که پس از شروع جنگ، رژیم ایران بسرعت فرو می ریزد و یا براساس شکستهای نظامی تن به صلح می دهد و باعث کوتاهی مدت جنگ خواهد شد. این طرز تفکر ماهیت سیستم انقلاب را در نظر نداشت زیرا جنگهای رژیمهای انقلاب، جنگهای معمولی و محدود نیستند. مارتین وایت Martin) (Wight این پدیدة انقلابی را چنین توصیف می کند:
«انقلابیون بین المللی… در خصلت جنگ، تحولی ایجاد می نمایند که باعث ابهام در تشخیص مرز جنگ و صلح، جنگ داخلی و خارجی و انقلاب می شوند. زیرا به چنین جنگهایی شدت بخشیده و اهداف آنها را نامحدود می نمایند و آنها را تبدیل به جنگهای مذهبی و جنگ حق و باطل می کنند و هدف آنها را از مذاکره برای صلح و خاتمة جنگ به تسلیم بدون قید و شرط دشمن تغییر می دهند.»
ایران وارد جنگی شد که در اثر تحریکات خود اتفاق افتاد ]![ در حالیکه برای وقوع آن آماده نبود. پس از شروع جنگ ، ایران قابلیتهای خود را برای بسیج افراد انقلابی بکار گرفت، مشکلات داخلی خود را حل نمود، قدرت حاکمة ایران تثبیت گردید و توجه خود را به صدور انقلاب به کشورهای مجاور معطوف داشت. جنگ تبدیل به امتحانی برای انقلاب و ظرفیت آن برای ایثار و فداکاری و ابتکار و اتکاء بخود گشت. بتدریج معانی ایثار و شهادت که رهبری انقلاب بدنبال ترویج آن بود در جنگ خلاصه گشت. جنگ و انقلاب بهم پیوسته شدند و پشتیبانی برای هر دو، چنان در هم آمیخته بود که تمیز آنها از یکدیگر میسر نبود. اگر انقلاب ایران و ادعاهای آن به وقوع درگیری کمک نمود، شروط مطلق اهداف جنگی ایران (که متضمن هیچگونه سازشی نبود) به ادامه جنگ و طولانی شدن آن منجر شد.
بیرون راندن سربازان عراقی از قلمرو ایران در اوائل سال 1361 پایان یافته بود ولی ادامه پیشروی برای گسترش انقلاب اسلامی در منطقه، بر ارزیابی واقعی قابلیتهای نظامی مستولی گشت. چند حمله پرتلفات از جانب سپاه پاسداران و بسیج با شکست روبرو شد. جنگ طی دو سال بعد، با حملات بی محابای ایرانیها توام بود؛ در این حال نیروهای عراقی در پشت سنگرهای طبیعی موضع گرفته و بواسطة میادین مین، توپخانه و تسلیحات اتوماتیک محافظت می شدند. حملات ایران به مجنون و هویزه در بهار سالهای 1362 و 1363(1)علاوه بر آنکه نمایانگر ابتکار جنگی و تحمل تلفات از جانب ایران بود، نشان داد که ایران نتوانسته مناطقی را که تصرف کرده نگاه دارد. بنظر می رسد عراق حاضر نبود به حملات متقابل و پرتلفات دست بزند، به همین خاطر ایران ابتکار عمل را در جنگ در دست داشت . همچنین عراق بر سیستمهای تسلیحاتی برتر خود که از دولتهای دوست (بویژه پس از 1361 از اتحاد جماهیر شوروی و فرانسه) تهدید کرده بود، تکیه می کرد و از لحاظ جذب نیرو به سربازگیری دست زده بود. روحیه نیروهای عراق مظنون به نظر می رسید زیرا نیروهای عراق سه برابر بیشتر از ایرانی ها به اسارت درآمده بودند.
در مقابل، ایران بر تعهد برتر نیروهایش تکیه داشت و دائماً در صدد تقویت روحیة نیروهای خود بود. این مطلب در شعارهای (آقای) رفسنجانی در سال 1363 بخوبی قابل رویت است . وی گفت: «اعتقاد سربازان اسلام قویتر از قدرت آتش برتر سربازان عراقی است.» در نتیجه رهبران ایران براستی بر این عقیده بودند که بوسیلة پیروزی بر دشمن با اتکاء به نفس قادرند نیروی حیاتی انقلاب و پیام آن را بخوبی به نمایش گذارند. آنها حاضر به پذیرفتن دروسی از نظامیان و یا از غرب نبودند، جنگ آنان مانند انقلابشان بعنوان تجربه ویژه ای در تاریخ جنگ ثبت خواهد شد که دارای هیچ محدودیتی و یا تدابیر منطقی نبوده است ]![ موفقیتهای نظامی ایران بین سالهای 1361 تا 1365 زودگذر و پرخرج بود و بین عملیاتهای آفندی در سالهای 1363 تا 1365 فاصله طولانی وجود داشت. این امر ناشی از کمبودهای استراتژیکی و لجستیکی بود. با وجود تغییر جنگ از استراتژی آفندی به جنگ فرسایشی در طول مرز و دوگانگی بین جدیت پاسداران انقلاب و سنجشهای معتدل ارتشیان، رهبران ایران قادر نبودند اهداف جنگی ایران (سرنگونی رژیم عراق) هدفهای جنگی لازم بود شکست کاملی به دشمن وارد سازد و یا بتواند یکی از مناطق مهم استراتژیکی آن را (مانند شهر بندری بصره که اکثر مردمش شیعه مذهب هستند) تسخیر یا محاصره نماید.
ایران جنگ را با دو دست بسته و بدون داشتن متحدی ثروتمند و یا قابل تکیه و بدون دسترسی به سیستمهای تسلیحاتی که قبلاً در اختیار داشت و بدون بهره مندی از بهترین مغزهای آموزش دیده ایرانی، ادامه داد. رهبران ایران بر این گفتار آیت ا… خمینی مبنی بر: «آنهایی که بر این عقیده اند که قرآن نگفته است جنگ تا پیروزی در اشتباه می باشند،» تاکید داشتند. خودکفائی هدف و اتکاء بخود، سرهم بندی و بکار نگرفتن روشهای متعارف نیز طرق دستیابی به آن بود. بعضی اوقات بنظر می رسید جنگ وسیله ای برای برانگیختن ضمیر عوام است تا یک امر بسیار مهلک.
جنگ تداوم سیاستها و عملکردهائی است که از لحاظ اصول کلازویتز بهیچوجه قابل توجیه نبود]![
علیرغم تمامی اینها، بنظر می رسید ایران در جنگ پیروز خواهد شد. فتح فاو در بهمن 1364 بر این موضوع تاکید داشت که پیروزی ایران در جنگ اجتناب ناپذیر است. تحلیل جفری رکود (Jeffry Record) بعنوان مثال حاکی از این طرز فکر متداول بود که «جنگ هرچه بیشتر بطول انجامد، شانس پیروزی مطلق ایرانیان بیشتر خواهد شد. جمعیت ایران 3 برابر جمعیت عراق است و نیروهای ایرانی گرچه از تجهیزات ضعیفتری برخوردارند ولی بنظر می رسد که از روحیه برتری نسبت به سربازان عراق برخوردارند.»
در بهمن و اسفند 1364 ایرانیان یک سری حملات آفندی برای کنترل راه آبی شط العرب آغاز نمودند. حملات متقابل عراق که آگاهانه بدنبال آن بود که تلفات کمتری متحمل شود تا بتواند از تزلزل بیشتر پشتیبانی رو به ضعف مردم ممانعت بعمل آورد. فقط بر آتش توپخانه تکیه داشت و به همین خاطر نتوانست نیروهای ایرانی را عقب براند. بنا به نظر برخی از تحلیلگران غربی، در این درگیری، رهبریت نظامی عراق بر سر مرز بی لیاقتی واقع شده و نیروهای نظامی آن بویژه پیاده نظام نیز از انگیزه ضعیفی برخوردار بودند. در سال 1365 نظراتی مطرح شده از جمله اینکه صلح فقط با برکناری و یا از بین رفتن یکی از دو رهبر (صدام حسین و یا آیت ا… خمینی) امکان پذیر می باشد؛ این نظریه حاکی از این بود که مصالحه برای ایران به غیر از یک پیروزی کامل، قابل تصور نبوده و یک خودکشی سیاسی به حساب می آید. نظریه دیگر این بود که ایران نمی تواند در جنگ شکست بخورد و عراق به پیروزی دست یابد، یعنی زمان در این جنگ به نفع ایران است.
پس از تجربیاتی که از نبرد فاو بدست آمد، رهبران ایران علیرغم مخالفت نظامیان حرفه ای محافظه کار و شاید ترسو راه حل نظامی را قابل دسترسی می پنداشتند. از این دیدگاه چند پیروزی مشابه و پشت سر هم مانند فاو می توانست بسرعت جنگ را خاتمه دهد. رهبران ایران آنچه را که به سختی در میادین جنگ آموخته بودند فراموش کردند، بویژه آنکه موفقیتهای جزئی برای دستیابی به پیروزی مطلق و حصول اهداف جنگی که فقط بوسیله انهدام کامل دشمن قابل دسترسی بود کافی بنظر نمی رسید و این اهداف نیز با یک پیروزی قابل دسترسی نبودند. پس از فاو، دستیابی به اهداف مزبور امکان پذیر بنظر می رسید و رهبران ایران در صدد بودند تا از این وضع حداکثر بهره برداری را بعمل آورند، لذا سال 65 را سال سرنوشت خواندند. طبیعتاً پس از چند ایران مجدداً به شیوة هجومی که با شرایط نیروهایش مطابقت بیشتری داشت بازگشت. در حقیقت فاو معمایی بود که استراتژیهای متعددی از آن نشات گرفت. فاو نقطه عطف موفقیت ایران در جنگ بوده که ایران را بواسطة عواقب ناشی از آن گمراه نمود. چرا ادامه جنگ مبتنی بر این شرایط اشتباه بود؟ در جنگ، موقعیتهای نسبی طرفین دائماُ در حال تغییر است و هرچه جنگ طولانی تر و سیالتر گردد، سنجش توازن نسبی طرفین مشکل تر می شود. به عنوان مثال ایمان برتر ایران که با ارزش ترین دارائی او بود چیزی نبود که بتوان آن را برای همیشه حفظ کرد و به تنهائی جایگزین مناسبی برای سیستمهای تسلیحاتی، وسایل یدکی و آموزشهای نظامی و غیره نبود.
گرچه حمله نهایی توازن جنگ را به سود ایران تغییر داد و باعث ایجاد تلاش وسیعی در نیروهای مردمی شد اما باعث از دست رفتن نیروهای انسانی آموزش دیده و ادوات جنگی که بسختی می توان آنها را جایگزین کرد، گردید. از این رو با تلاش، احتمال بدست آوردن پیروزی کاهش می یافت. ولی بازگشت به استراتژی فرسایشی نیز دارای موانع زیادی بود. این استراتژی قادر نبود پیروزی مطلق را که ایران برای دستیابی به اهداف جنگی خود بدان نیازمند بود به ارمغان آورد و این امر برای روحیه انقلابی که از حرارت و داغی مردم تغذیه می نمود قابل قبول نبود و مانند شمشیری دولبه بود که می توانست ارادة جنگیدن را تضعیف نماید و عواقب مهلکی ببار آورد. استراتژی فرسایشی که بر پیشرفتهای جزئی و عدم پویایی در میدان نبرد متکی است، بر اعتقاد برتر سربازان ایرانی در ادامه و کسب موفقیتهای جنگی تکیه می کرد. از طرف دیگر آماد (تجهیزات جنگی) برای ادامه نبرد رو به کاهش بود. حملات هوائی عراق و کاهش قیمت نفت در سال 1365 خرید تسلیحات را از لحاظ اقتصادی بسیار مشکل ساخته بود. در همین زمان تسلیحات بجا مانده از دوران شاه رو به اتمام بود. بعلاوه عملیات استانچ (Staunch Operations) که از سال 1363 از طرف آمریکا شروع شده بود پس از افشای ماجرای ایران گیت (مک فارلین) شدیداً پی گیری شد و دول اروپائی این موضوع را جدی تر تلقی کردند.
دلایلی وجود دارد که تامین کنندگان شرقی تسلیحات ایران (چین و کره شمالی) نیز فروش تسلیحات خود را به ایران محدود کردند. از این رو از دسترسی ایران به تسلیحات ، درست زمانی که استراتژی جنگی ایران نیاز بیشتری به تسلیحات داشت کاسته شد و دیگر نمی توانست از تسلیحاتی که در اختیار داشت بی محابا استفاده کند. در نتیجه، فاصله بین نیازهای نظامی و اهداف سیاسی ایران با ادامه جنگ، گسترش یافت. بنابر هرگونه شاخص آماری قدرت، وضعیت عراق همه ساله نسبت به ایران سیر صعودی داشت. برای مثال: از لحاظ خرید تسلیحات ( از هر منبعی و برحسب دلار) عراق بین سالهای 1364-1360 هرساله بین 3 تا 6 برابر ایران خرید تسلیحاتی داشت. هزینه نظامی عراق (در سالهای 1366-1363 بطور ثابت همه ساله بین 12 تا 14 میلیارد دلار بود در حالیکه هزینه نظامی ایران از 14 میلیارد دلار در سال 65-1364 به 89/5 میلیارد دلار در سال بعد تنزل یافت و برای سال بعد افزایش اندکی داشت که بین 6 تا 8 میلیارد دلار برآورد می شد. با ادامه جنگ، دسترسی عراق به منابع تسلیحاتی برتر بوضوح آشکار شد. در سال 1364 عراق از نظر تانک دو و نیم بر یک، در هواپیما و خودروهای زرهی و نفربر، چهار بر یک بر ایران برتری داشت و این برتری در توپخانه برای ایران چهار بر سه بود. در سال 1367 برتری عراق از نظر تانک چهار بر یک، هواپیما ده بر یک و توپخانه سه بر یک بود. محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پس از خاتمه جنگ در این زمینه چنین گفت:
«آنها دارای زره پوش بودند و ما فاقد آن، بدون شک تحلیلگران وقتی جنگ ما را با جنگهای کلاسیک مقایسه می کنند اگر شرایط ما را به حساب نیاورند اشتباه بزرگی خواهند کرد. در مقابل سواره نظام دشمن، ما پیاده نظام غیر مسلح بودیم. در تاریخ اسلام نیز نمونه محدودی از اینگونه جنگها وجود دارد.»
حتی برتری سه بر یک ایران از نظر جمعیت نیز در اواخر جنگ در میادین نبرد نقش خود را از دست داده بود. چرا که عراق توانست بی سالهای 67-1365 ، 000ر 150 نفر به نیروی انسانی خود بیافزاید و ارتش خود را از 30 لشکر توسعه و سازمان بدهد. لیکن آمار نیروی انسانی ایران در همین زمان 000 ز 100 نفر کاهش نشان می داد. بعلاوه ، کاهش نیروی بسیج را نداشتند. بدون شک مشکلات لجستیکی بعنوان یک مانع برای تلاشهای جنگی ایران بشمار می رفت. این مشکلات تا حدی از تصمیمات سیاسی دو نیروی مسلح (ارتش و سپاه) که وظائف تکراری انجام داده و فاقد یک هماهنگی دائمی بودند ناشی می شد. این مشکلات بخاطر تجهیزات و مهمات گوناگون که برخی غربی و برخی شرقی (خریداری یا غنیمتی) بودند حادتر می شد. تحت چنین شرایطی بسیار مشکل بنظر می رسید که ایران بتواند از لحاظ تسلیحات هم سطح عراق باقی بماند.
شروع عملیات تسخیر بصره(2)و همچنین تسخیر دو جبهه مرکزی بین 3 دی 1364 تا اواخر اسفند 1365 آخرین نفسها در تلاش برای ختم جنگ از طریق (راه حل) نظامی بود؟ حتی پیشروی بسوی بصره نشان داد که این یک حرکت غیرقابل توقف نخواهد بود، بلکه تلاش بسیار پرهزینه است که نمی توانست تداوم یابد. با این وصف ایران قادر نبود حتی با تسخیر احتمالی بصره هم رژیم عراق را ساقط نماید. با این وجود، ادامه جنگ که از لحاظ نظامی احتیاج به منابع بیشتری داشت برای ایران بسیار دشوار شده بود. از لحاظ سیاسی نیز به دو دلیل موقعیت ایران حتی دشوارتر از جنبه نظامی آن بود: اول اینکه استراتژی بین المللی کردن جنگ توسط عراق که از سال 1363 آغاز شده بود به ثمر رسید؛ دوم اینکه در سال 1366 جنگ نفتکشها توسعه یافت و تعداد کشتیهای به آتش کشیده شده و تلفات آن در این سال بیش از تمام سالهای گذشته بود. همچنین هواپیماهای عراقی با موشکهای جدید و قابلیت سوختگیری در هوا تمامی بنادر نفتی ایران را در خلیج فارس به خطر انداخته بودند.
در واکنش به اقدامات عراق، ایران تهدید نمود تنگة هرمز را خواهد بست و علیه آن دسته از کشورهای خلیج ]فارس [ که آشکارا به عراق کمک می کنند، از جمله کویت، عملیات نظامی انجام خواهد داد. از نظر ایران به کویت که بعنوان مرکز ارسال آماد جنگی به عراق بوده و با کمکهای مالی و سیاست ضدایرانی خود به تلاشهای جنگی این کشور کمک می نماید و در حقیقت یکی از متخاصمین این جنگ است، توجه جدی نشده بود، ولی هیچیک از ابرقدرتها (و همچنین کشورهای خلیج) حاضر نبودند اجازه دهند ایران، کشتیهائی را که عازم شیخ نشینهای خلیج هستند بعنوان واکنشی در مقابل حملات عراق به کشتیهای ایرانی، مورد هدف قرار دهد. این عمل در راستای سیاست قدرتهای بزرگ مبنی بر تحدید جنگ و دفاع از کشورهای خلیج ]فارس[ بود ولی نتیجه آن چیز دیگری شد. افزایش حملات عراق به کشتیرانی ایران باعث شد تا ایران فشارهای نظامی بیشتری را به کشورهای خلیج ]فارس [ وارد آورد. این تنگنا راه حلی نداشت زیرا ایران قادر نبود اهداف عراق را در خلیج ]فارس[ بیابد. از اینرو نزدیکترین هدف در دسترسی (کشتیرانی شیخ نشینان) را مورد حمله قرار داد و این همان چیزی بود که عراق خواهان آن بود، زیرا باعث ستیزجوئی کشورهای خلیج ]فارس[ و ابرقدرتها با ایران گشت. (حملات تلافی جویانه ایران علیه کشتیهای کشورهای خلیج ]فارس[ باعث شد قدرتهای خارجی در این درگیری علیه ایران وارد عمل شوند.)
در اواسط سال 1366 نتیجه این امر در دو سطح قابل مشاهده بود. یکی اینکه پس از حادثه مکه در تیرماه 1366 جدایی کاملی بین ایران و کشورهای عربی خلیج ]فارس[ بوقوع پیوست. کنفرانس اعراب که در ماه نوامبر در عمان برگزار شد حاکی از این واقعه بود که برای اولین بار بر اثر پافشاری عربستان سعودی به جنگ خلیج ]فارس[ اولویت داده شد. دیگر اینکه هماهنگی سیاست ابرقدرتها در سازمان ملل باعث تصویب قطعنامه 598 توسط شورای امنیت گردید که نمایانگر نگرانی جامعه بین المللی نسبت به ادامه جنگ از جانب ایران بود و حتی باعث بوجود آمدن واکنشی در موازات آن شد. هدف از قطعنامه علیرغم واژه ها و مندرجات بیطرفانه آن، خاتمة جنگ از سوی ایران بود و به همین دلیل طرح تحریم تسلیحات ایران در صورت عدم پذیرش آتش بس مطرح گردید.
در این مقاله جای بحث دربارة روابط ایران با ابرقدرتها نیست ولی باید به این نکته اشاره شود که تا اواسط سال 1366 ایران برای تعمیق دوستی با دو ابرقدرت، اقدامات ناچیزی انجام داد و حتی آن دو را برای محدود کردن و نتیجتاً خاتمه دادن به جنگ ، به یکدیگر نزدیکتر کرد. رهبران روسیه بویژه آندره گرومیکو دائماً به مقامات ایرانی گوشزد می کردند که «3 سال مذاکره بهتر از یک روز جنگ است.» در دیماه 1366 گرومیکو صریحاً به سفیر ایران گفت: «هرچه رهبران ایران دیرتر به این نتیجه برسند که ایران باید به جنگ خاتمه دهد، ضرر بیشتری خواهند دید.» رهبران ایران همیشه مرکزیت خود در امور بین المللی و نقش نفت را با اهمیت تر از آنچه بود برآورد می کردند، آنها همچنین به تغییر ماهیت روابط بین ابرقدرتها حساسیت نشان نمی دادند؛ علاوه بر این قادر نبودند میدان مانور خود را میان دو ابرقدرت گسترش دهند زیرا انعطاف ناپذیری ایدئولوژیک ایران مانع از کارآیی دیپلماسی بود و همینطور مانع از توانائی ایران در ایجاد تهدیدات جدی. علائمی وجود دارد که نشان می دهد رهبران ایران، از اواسط سال 1366 چند بار روش خود در جنگ را مورد ارزیابی قرار داده اند:
1-آمادگی برای مبارزه با ابرقدرتها که کشتیهای جنگی کویت را اسکورت می کردند نمایانگر آن بود که ایران به نوعی این مشغولیت ضمنی جنگ را خوش آمد گفته تا بتواند تلاش خود را بر روی جنگ زمینی متمرکز کند.
2-همچنین عدم تمایل به رد قاطعنامه 598 شورای امنیت و تمایل به تغییراتی در آن، نمایانگر تغییر دیدگاه رهبران ایران بود.
3-در اهداف جنگی مبهم ایران نیز تغییراتی مشاهده می شد. تقاضای برکناری صدام حسین هنوز بجای خود باقی بود ولی تاکید بر برکناری حزب بعث، پرداخت غرامتهای جنگی و روی کار آمدن جمهوری اسلامی در عراق دیگر وجود نداشت.
4-تعداد داوطلبین اعزام به جبهه کاهش یافته بود و رهبران ایران بویژه آقای رفسنجانی در اواسط سال 1366 آشکارا دربارة «ادامة جنگ تا وقتی که به اداره سیاسی جامعه لطمه نزند»، شروع به اظهارنظر کرده بود.
رهبران ایران در پاییز سال 66 از راه حل نظامی برای خاتمة جنگ ناامید شده بودند اما آنها هنوز از یک راه حل دیپلماتیک بمنظور خلاصی از جنگ بسیار دور بودند. از یک طرف ادامه جنگ، اهمیت آن . بزرگ جلوه دادن و نسبت دادن آن به اسلام و «زندگی ما» و از طرف دیگر هزینه بسیار زیاد آن ، شرایطی را بوجود آورد که هیچکس نمی توانست حدس بزند هزینه سیاسی خاتمة تحقیرآمیز (شکست) جنگ چه می تواند باشد؟ و آن چه شخص شجاعی بود که می توانست آیت ا… خمینی را از نیاز ایران به خاتمه جنگ و پذیرفتن مذاکره بجای یک جنگ طولانی متقاد سازد؟ همچنین بخاطر آنکه ایران با برخی از اعضاء دائمی شورای امنیت سازمان ملل بر سر مساله منشاء جنگ و مقصر اصلی اختلاف داشت، این امر مشکل تر شده بود. اختلاف ناشی از ادامة جنگ از طرف ایران پس از سال 1361 مطرح گردید.
احتمال واژگونی سیاسی عراق نیز بسیار کاهش یافته بود. بعلاوه، حضور ناوگان جنگی ایالات متحده (و پنج متحد اروپائی اش) یک حالت دائمی و کمتر آسیب پذیر به خود گرفته بود و از اینرو نسبت به زمانی که نیروهای آمریکائی در لبنان حضور داشتند (62-1361) به تهدیدات سیاسی، حساسیت کمتری نشان می دادند و رهبران ایرانی اشتباهاُ وضعیت خود را با وضعیت آنها در لبنان مقایسه می کردند. کاسته شدن از شدت تلاشهای جنگی ایران و خاتمة کامل آن و تصمیم نهائی برای پذیرفتن صلح دو موضوع متفاوت بود. زیرا عوامل مؤثر بر کاهش تلاشهای جنگی ایران آنقدر مستحکم نبود که رهبران ایران را متقاعد سازد تا چنین تصمیم عظیمی را برای دست یافتن به صلح اتخاذ کنند. تنها، تصور اینکه ادامه جنگ موجودیت جمهوری اسلامی را بخطر می اندازد می توانست دلیل قاطعی برای مذاکرة صلح باشد. بطور ساده می توان چنین گفت دو مجموعه از وقایع باعث شد ایران در اوائل 1367 آتش بس را بپذیرد: اول استفاده شدید عراق از موشکهای دوربرد علیه مناطق شهری و بهره گیری از تسلیحات شیمیائی در جبهه ها و دوم (نتیجه دلیل اول) تغییر در توازن قدرت زمینی و بویژه از بین رفتن روحیة نیروهای ایرانی.
گرچه ایران و عراق در طول جنگ حملات متقابلی که از سال 1362 شروع شده بود به مراکز شهری یکدیگر داشتند ولی هیچگاه این حملات به شدت جنگ شهرها در سال 1367 نمی رسید. از سالها پیش (بهار64)، عراق از برتری هوائی برای گسترش جنگ به خانه ها و بمباران تهران استفاده کرد. زیرا درصدد بود تا هزینه سیاسی و اقتصادی ادامه جنگ را برای ایران افزایش دهد. گرچه این حملات تاثیر سیاسی در پی داشت ولی آنقدر ادامه نیافت تا هراس دائمی ایجاد نماید. واکنش ایران در این زمینه، ساخت پناهگاه و بدست آوردن موشکهای زمین به زمین روسی از طریق سوریه، لیبی و احتمالاً چین بود. تهیه موشک در کنار توپخانه بعنوان نیروی خنثی کننده و یا مقابله با تهدید حملات هوائی عراق علیه شهرهای ایران بشمار می رفت. ایران از این مزیت برخوردار بود که اکثر شهرهای مهم عراق در تیررش آتش توپخانه اش قرار داشتند. بنظر می رسید آسیب پذیری طرفین خاتمه ای برای اینگونه حملات متقابل باشد لیکن (در اواخر سال 66) تصور عراق مبنی بر لزوم شدت بخشیدن به جنگ آن هم زمانی که ایران از همیشه آسیب پذیرتر بود، سبب آغاز مجدد جنگ شهرها شد.
دربارة فاصلة روز افزون تسلیحات نظامی بین ایران و عراق نکاتی آورده شد لیکن این مساله در اواخر سال 1366 بطور کامل آشکار شد. حملة موشکی عراق با بیش از 150 فروند موشک اسکاد در یک فاصله پنج هفته ای در اوایل اسفند 66 (که برد آنها نیز افزایش یافته بود) نمایانگر این فاصله تسلیحاتی بود؛ در حالیکه ایران در این مدت فقط 50 موشک بسوی شهرهای عراق شلیک کرد. تاثیر این حملات ایجاد ترس در میان شهرنشینان ایران بود. پس از جنگ، آقای رفسنجانی ادعا کرد که تعداد کل تلفات جنگ 000ر133 نفر بوده و از این تعداد بین 000ر10 تا 000ر11 کشته ناشی از حملات موشکی و یا هوائی عراق به شهرهای ایران می باشد. زمانی که عراق مجدداُ کاربرد سلاح شیمیائی را در جبهه ها از سر گرفت، اثرات (روحی) جنگهای شهری دوچندان شد؛ بویژه در بهمن و اسفند 66 که ارتش عراق حلبچه را مورد حمله شیمیائی قرار داد. ضمناً واضح است که اقدامات ارتش عراق احتمالاً اثرات روحی بیشتری نسبت به تاثیر نظامی داشته است ولی این مساله از نظر ایران دور نبود که واکنشهای بین المللی نسبت به استفاده عراق از سلاح شیمیائی از آنچه باید، ضعیفتر می باشد. آقای رفسنجانی (پس از جنگ) خطاب به پاسداران انقلاب چنین گفت: «جنگ به ما نشان داد که سلاحهای شیمیائی و بیولوژیکی، تسلیحات بسیار قاطعی هستند و مسائل اخلاقی در جنگی که شدت می یابد مؤثر نخواهند بود.»
به نظر من، نقطه تغییر آهنگ جنگ در ضربات دوگانه ای بود که در 28 و 29 فروردین 1367 به ایران وارد شد و آن، شکست ایران در فاو و انهدام چند کشتی ایرانی بوسیلة ناوگان آمریکا بود. فاو از لحاظ سیاسی و روانی بسیار پراهمیت بود، زیرا سمبل موفقیت ایران به شمار می رفت و از دست دادن آن پس از شش سال جنگ، ایران را تهی دست جلوه می داد. ولی مهمتر آنکه ، گرفتن فاو توسط عراق گویای تغییر در موازنة جنگ از بعد روانی بود. عراق استراتژی «فقط دفاع» که ابتکار عمل را در جنگ بدست ایرانیان داده و سربازان عراقی را در پشت سنگرهای محکم برای به حداقل رسانیدن تلفات جنگی پنهان داشته بود کنار گذاشت و با بدست گرفتن ابتکار عمل و دست زدن به حملات متقابل، نه تنها برنامه ریزی دفاعی ایران ر پیچیده تر نمود بلکه اعتماد به نفس تازه ای یافت. بدون شک این اعتماد بنفس و تهاجمی شدن عراق در میدان جنگ، برای ایرانیانی که به عکس العمل در مقابل ابتکارات عراق عادت نداشتند و زمان و مکان درگیری را خودشان معلوم می کردند، غیرمنتظره بود. یک هفته قبل از بازپس گیری فاو ، آقای خامنه ای (که در آن زمان رئیس جمهور بود) جنگ شهرها را بعنوان عدم قابلیت عراق برای انجام هرگونه عملیات نظامی این چنین توصیف نمود:
«رژیم عراق حتی قدرت دفاع از خود را ندارد و برای چندمین سال است که قدرت انجام عملیات آفندی را در میادین جنگ از دست داده است. امروزه حتی از نیروهای دفاعی خود نیز استفاده نمی کند، همانطور که حلبچه این مساله را به ما نشان داد.»
بنظر ایرانیان آشکار بود که آمریکا اطلاعات نظامی ایران را برای کمک به بمبارانهای عراق در اختیار آن کشور گذاشته است. بعلاوه ، برد هواپیماهای عراقی و دقت بمباران آنها علیه پالایشگاههای نفتی ایران بطور مرموزی افزایش یافته بود. از اینرو طراحی اقدامات 28 و 29 فروردین 67 (پس گرفتن فاو و حمله به کشتیهای ایرانی از طرف آمریکا) بنظر هماهنگ شده می رسید. آقای رفسنجانی نیز این دو حادثه را نقشه ای از پیش برنامه ریزی شده توصیف نمود. ولی حقیقت این بود که نظامیان عراقی ابتکار عملیات را از دست ایرانی ها (که برای اولین بار آفند را در فصل مناسب سال انجام نداده بودند) پس گرفتن و سربازان ایرانی را مجبور به عقب نشینی کرده بودند. این امر که پس از حملات موشکی و شیمیایی از طرف عراق نیز به تحقق پیوسته بود(3)نشان می داد که نهایتاً روحیه ایرانیان شکسته شده است. (روحیه) توانی بود که ایران در تمام کمبودهای خود در زمینه های مختلف، به آن تکیه می کرد اما دیگر از دست رفته بود. این امر اهمیت خاصی داشت، زیرا روحیه، توکل، حرارت و پشتکار چیزی نیست که بتوان آن را یک شبه بدست آورد و برخلاف کمبودهایی مانند هواپیما و با قطعات یدکی نمی توان از منابع خارجی تهیه نمود.
از نشانه های این دگرگونی، وجود ناخشنودی در جامعه ایران بود که به گوش می رسید. در ماه اردیبهشت مهدی بازرگان فرد اول جنبش آزادیخواه]![ در ایران تنها حزب مخالفی که در جمهوری اسلامی تا حدودی به آن اجازه فعالیت داده شده است؛ انتقاد خود را از سیاست ادامه جنگ دولت علناً ابراز نمود. آنچه این انتقاد را از انتقادات قبلی متمایز می ساخت، بازتاب آن بود که از گوشه و کنار جامعه به گوش می رسید]![ زیرا برای اکثریت ملت صبور ایران، تنگناهای اقتصادی مانند جیره بندی ، سوخت و قطع برق در مقابل کسب پیروزی و عدم پذیرفتن شکست قابل تحمل بود. اما اکنون دیگر آن خوش بینی زیاد نسبت به پیروزی، حتی میان روحانیون عالی مقام نیز وجود نداشت]![ احساس می شد زمان آن فرا رسیده است که سیاست ادامه جنگ مجدداً مورد ارزیابی قرار گیرد. آنچه به این امر سرعت بخشید شواهدی بود دال بر اینکه دیگر سربازان ایرانی حاضر و قادر نیستند جنگ را ادامه دهند]![ حتی در مواردی که احتمال حمله عراق می رفت و برای دفاع از آن تبلیغ می شد (مانند جزایر مجنون) پشتکار و کارآیی هجومی سربازان ایران مانند گذشته (در فاو) نبود. (کمبود مهمات و تجهیزات نیز بدون شک در تضعیف روحیه سربازان ایرانی مؤثر بود). پیروزیهای متوالی عراق پس از فاو و شلمچه، مهران، مجنون و نقاط دیگر، تلاش و پشتکار آقای رفسنجانی را برای متقاعد ساخت آیت ا… خمینی در پذیرفتن آتش بس سرعت بخشید. انهدام هواپیمای ایرباس ایران توسط کشتی موشک انداز وینسس نیروی دریائی آمریکا، موقعیت مناسبی برای اعلام این تصمیم بوجود آورد.
اگر جنگ و انقلاب بطور غیر محسوسی با یکدیگر گره خورده بودند و جنگ تنها دستاورد انقلاب در طی 9 سال بود، کدام رای و نظریه ای می توانست دربارة انقلاب صادر شود؟ اگر این موضع از نقطه نظر دیپلماسی سنتی سنجیده شود. تلاشهای ایران در جنگ بسیار شجاعانه ولی عملی بی معنی بود ]![ با لحاظ کردن اعتماد بنفس بعنوان یک هدف مطلق، ایران به زیاده رویهای خود پی برد و دانست که اتکاء به نفس دیگر یک هدف نیست و در حقیقت مانعی برای تلاشهای جنگی به شمار می رود. اتکاء به نفس و خودکفائی برای کشوری که در جنگ مانند آهن آبدیده شده بود و عوامل دیگری از این قبیل را می توان بعنوان دستاوردهای جنگ یاد کرد. عدم توجه ایران به توازن نظامی، جنگ را برای همسایه رقیبش دلفریب کرده بود. همچنین عدم توجه به فرصتهای مناسب برای بدست آوردن صلح در بهترین زمان باعث آن شد که ایران در ضعیف ترین وضعیت بر سر میز مذاکره بنشیند.
مجروح اصلی جنگ، اعتبار جمهوری اسلامی در بین ملتش بود، زیرا دیگر نمی توانست بطور مؤثر برای جهاد و فداکاری از آنان بعمل آورد و باید مانند یک کشور عادی رفتار نماید و به همین دلیل است که آقای هاشمی رفسنجانی دست به انتقادهای بازدارنده از سیاستهای گذشته ایران زده است. باید ثمرة صلح به طرفداران انقلاب نیز برسد تا از رشد و گسترش نارضایتی هایی که می تواند مشروعیت انقلاب را بخطر افکند جلوگیری بعمل آید. در هر صورت معلوم نیست نسلهای آینده، جنگ را بعنوان فصل پرشکوهی از انقلاب بیاد آورند یا نه، ولی اگر نسل فعلی آن را چنین تصور نکند باید آنها را بخشید]![ در حقیقت احساس آسودگی که پس از جنگ در ایران مشاهده می شد با سکوتی که پیش درآمد احساس تنفر از ویرانی است و ممکن است با تقاضاهای بازخواست از رهبران همراه باشد، جایگزین شده است.
این جنگ به انقلاب ایران یک نوع احساس وحدت بخشید و کانونی پدیدار آورد که مخالفتهای داخلی را تحت الشعاع قرار داد؛ اما پس از جنگ موضوعات مورد اختلاف که برای مدتی مسکوت مانده بود بار دیگر مطرح گشت؛ قوت گرفتن احتمال فوت آیت ا… خمینی نیز رقابت بین رهبران ایران برای رسیدن به قدرت و تفاوتهای شخصیتی آنان را آشکارتر ساخت]![ از این به بعد، جنگ . مشکلاتی را که انقلاب با آن روبرو می گشت به تعویق انداخت. اکنون آنها می باید پس از یک جنگ بی حاصل و پرخرج با آن مشکلات روبرو شوند]!؟[

 


پاورقی
(1)شاره به عملیاتهای خیبر و بدر. عملیات خیبر در 2/12/62 و عملیات بدر در 20/12/63 انجام شد.
(2)شاره به عملیات کربلای چهار.
(3)شاره به استراتژی دفاع متحرک توسط عراق، پس از عملیات بزرگ والفجر 8. عراق به منظور حفظ روحیه ارتش خود و کاهش تاثیر بین المللی فتح فاو، همچنین ممانعت از عملیات آتش رزمندگان اسلام به این اقدام مبادرت ورزید.


دسته ها : سایر مقالات
1389/6/21
X