دراین مقاله مواضع و اقدامات قدرتهای بزرگ - آمریکا، شوروی و اروپای غربی در برابر جنگ هشت ساله ایران و عراق بررسی و تجزبه و تحلیل میشود. هدف از این بررسی، کشف ارتباط میان تداوم و خاتمه جنگ با مواضع، هدفها و اقدامات دولتهای صاحب نفوذ در بین کشورهای منطقه است. به بیان دیگر، نوع برخورد نظام بینالمللی با جنگ ایران و عراق و بازتاب آن بر روند جنگ، مورد نظر است. هر چند در نظام تاثیرپذیر منطقهای، اقدامات تک تک اعضا بر روند امور، تاثیر فراوانی دارد، اما منافع و اقدامات قدرتهای خارجی میتواند اینگونه اقدامات را آن چنان تحت الشعاع خود قرار دهد که مسیر جریانات را دگرگون سازد. لذا این نوشتار به سنجش برداشتی میپردازد که اشاره دارد به تلاش قدرتهای بزرگ در جهت برقراری توازن و تعادل در جنگ بین ایران و عراق، و نیز جلوگیری از پیروزی یکی از دو طرف درگیر در جنگ که طولانی شدن جنگ در منطقه استراتژیک خلیج فارس را دنبال داشته است.
برای ارزیابی این دیدگاه، در آغاز، منافع و زیانهای ناشی از جنگ ایران و عراق از دید سیاستگذاران سیاست خارجی آمریکا، شوروی و کشورهای اروپای غربی بیان میشود و در ادامه، مواضع و اقدامات این کشورها برای تاثیرگذاری بر روند جنگ و تغییر مسیر آن در جهت منافعشان مورد بررسی قرار میگیرد.
آمریکا و جنگ ایران و عراق
هنگامی که در 22 سپتامبر 1980 جنگ آغاز شد، نگرانیها و امیدهای بالقوهای برای ایالات متحده بوجود آمد که ناشی از موقعیت استراتژیک خلیج فارس و مطرح بودن منافع حیاتی آمریکا در منطقه بود. یکی از نگرانیهای دولت کارتر به گسترش خشونت در منطقه و بروز اختلال در صدور بیش از 60 درصد نفت مصرفی جهان مربوط میشد که قدرت اقتصادی و همبستگی سیاسی غرب را تضعیف میکرد. نگرانی دیگر واشنگتن، برخورداری اتحاد شوروی از آزادی عمل دیپلماتیک بسیار بیشتری نسبت به آمریکا و افزایش نفوذ سیاسی آن کشور در منطقه بود. روسها نه تنها روابط سیاسی با هر دو کشور درگیر داشتند و تامین کننده اصلی سلاحهای عراق به شمار میآمدند،بلکه به ایران نیز پیشنهاد فروش تسلیحات داده بودند، در حالی که ایالات متحده با هیچ یک از طرفین درگیر، روابط دیپلماتیک نداشت. در تهران، سفارتخانه آمریکا به همراه 52 دیپلمات همچنان در دست دانشجویان پیرو خط امام بود و چشمانداز روشنی در مورد حل بحران گروگانگیری وجود نداشت.
در بغداد نیز به جای سفارت، اداره منافع آمریکا توسط 14 دیپلمات دایر بود و روابط عادی سیاسی بین این دو کشور برقرار نبود. عراقیها که خواهان قدرت ژاندارمی خلیج فارس بودند،همچنین نسبت به نقش آمریکا در منطقه بدگمان، و خواستار خروج ناوگانهای آن کشور از آبهای منطقه بودند. از سوی دیگر، رهبران انقلاب اسلامی ایران، ایالات متحده را به چشم شیطان بزرگ میدیدند که در پی غارت ثروت ملتهای مسلمان است و مسلمانان باید این دستها را از منطقه کوتاه کنند. بنابراین، آمریکا فاقد هرگونه نفوذ واقعی بر ایران و عراق بود و ابزار تاثیرگذار بر روند جنگ را در اختیار نداشت، در عین حال، از نظر کاخ سفید و کشورهای عرب، ایران خطر جدیتری نسبت به ثبات منطقه و منافع آمریکا به شمار میرفت؛ لذا این جنگ میتوانست نه تنها این خطر را کاهش دهد بلکه همان گونه که کارتر،رئیس جمهوری وقت آمریکا میگفت میتوانست "رهبران انقلاب ایران را بر سر عقل آورد به گونهای که به آزادی گروگانهای آمریکا منجر شود. " مهمتر از همه اینکه ایران نیازمند به سلاحهای آمریکایی را به تعدیل سیاستهای ضد آمریکاییش مجبور میکرد و راه را برای برقرای روابط بین دو کشور هموار میساخت.
با وجود این، شکست ایران و پیروزی عراق در جنگ، از لحاظ استراتژیک برای ایالات متحده خوشایند نبود، زیرا شکست ایران و فروپاشی ساختار آن در کنار آشوبهای داخلی،آزادی عمل برای نفوذ شوروی را افزایش میداد و عراق پیروز به یک قدرت در منطقه تبدیل میشد که آمریکا هیچگونه اهرم فشار و کنترلی بر آن نداشت.از سوی دیگر، بدترین موقعیت برای سیاست خارجی آمریکا، پیروزی ایران در جنگ بود، که در نظر سیاستمداران آمریکایی تهدیدی واقعی برای منطقه خاورمیانه و منافع غرب به شمار میآمد. نشریه مید چاپ لندن در این باره مینویسد: " اگر ایران در جنگ پیروز شود، انقلاب اسلامی نیروی تازهای خواهد گرفت و این امر دولتهای محافظهکار و هوادار غرب در منطقه خلیج فارس و شاید سراسر خاورمیانه را تهدید خواهد کرد. بنابراین حداقل در غرب هیچکس نمیخواهد درباره امکان پیروزی ایران فکر کند. از سوی دیگر، پیروزی عراق نیز در جنگ،انقلاب ایران را بیثبات خواهد کرد و خطر به میان آمدن پای شوروی بیشتر خواهد شد. پس نتیجه کلی اینکه هیچیک از طرفین نباید در جنگ پیروز شوند. هنری کیسینجر، وزیر خارجه پیشین آمریکا نیز تاثیرات پیروزی یکی از طرفین درگیر در جنگ را بر سیاست خارجی آن کشور چنین بیان میکند: "بدون توجه به اینکه چه کسی در جنگ ایران و عراق پیروز میشود، شکست نهایی از آن ایالات متحده خواهد بود. "
بر این اساس، در نظر استراتژیستهای سیاست خارجی آمریکا وضعیت مطلوب واشنگتن در منطقه، زمانی پدیدار میشد که جنگ ایران و عراق در مرزهای دو کشور محدود شود و به کشورهای حاشیه خلیج فارس گسترش پیدا نکند، همچنین امنیت خطوط کشتیرانی و تداوم جریان صدور نفت برای غرب تضمین شده، ثبات و تعادل در منطقه از طریق برقراری توازن در بین کشورهای منطقه استوار گردد. جنگ، ایران را به تعدیل سیاستهای رادیکالی گذشته مجبور ساخته و راه را برای آزادی گروگانهای آمریکایی و برقراری روابط سیاسی بین تهران واشنگتن هموار سازد و سرانجام، اینکه جنگ از راههای مسالمتآمیز حل و فصل شود و از پیروزی یکی از طرفین درگیر جنگ، که به بیثباتی در منطقه، به خطر افتادن منافع غرب و گسترش نفوذ شوروی منجر خواهد شد، جلوگیری به عمل آید.
دولت کارتر برای رسیدن به این هدفها اعلام بیطرفی کرد، اما بیدرنگ، سخنگوی وزارت خارج آمریکا اعلام کرد که بیطرفی آن کشور دلیل بیتفاوتی نیست و ایالات متحده برای تضمین تداوم جریان نفت در مقابل تهدیدهای خارجی، از نیروهای نظامی استفاده خواهد کرد و در صورت درخواست کمک نظامی از سوی کشورهای منطقه به کمک آنها خواهد رفت. به دنبال آن،آمریکا در پاسخ به درخواست کمک نظامی عربستان سعودی در برابر حمله احتمالی ایران در 5 اکتبر 1980، چهار فروند هواپیمای شناسایی آواکس به همراه سیستمهای حمایت زمینی در اختیار آن کشور قرار داد همزمان با آن، ایالات متحده برای افزایش توانایی عمان در حراست از تنگه هرمز، موشکهای ضد هوایی هاوگ به این کشور فرستاد در کنار تقویت کشورهای منطقه در رویارویی با مساله احتمالی ایران، دولت کارتر، متحدان غربی خود را واداشت تا برای بازنگهداشتن تنگه هرمز و تضمین امنیت کشتیرانی، ناوگانهای خود را به منطقه اعزام دارند. به دنبال این درخواست در کمتر از سه هفته، حضور دریایی مشترک کشورهای فرانسه، انگلیس، استرالیا و کانادا در دریای عرب و اقیانوس هند از 30 فروند به 60فروند ناو جنگی افزایش یافت به این ترتیب، دولت کارتر توانست طی هفتههای اولیه جنگ با تقویت نظامی رژیمهای خلیج فارس و استقرار کشتیها و ناوهای هواپیمابر خود و متحدان غربیاش در نزدیکی محل جنگ ، وحشت ناشی از گسترش درگیری با کشورهای حاشیه خلیج فارس را کاهش دهد.
دولت کارتر، در ارتباط با کشورهای درگیر در جنگ، سیاست دو گانهای را در پیش گرفت که هدف آن برقراری نوعی تعادل در برخورد آمریکا نسبت به دو کشور ایران و عراق و به دست گرفتن ابتکار عمل در صحنه سیاسی و تاثیرگذاری بر روند جنگ بر اساس هدفهای آن کشور بود. ادموند ماسکی، وزیر خارجه آ "ریکا دو اصل مهم سیاست خارجی این کشور را در ارتباط با جنگ ایران و عراق، چنین بیان میکند: "ما بر این باوریم که این جنگ میتواند و باید از طریق احترام به قوانین بینالملل حل و فصل شود؛ یعنی هیچ قلمرویی نباید با زور اسلحه به تصرف درآید. اصل دیگر برای حل مسالمتآمیز این مخاصمه آن است که هیچ کدام از طرفین نباید در پی دخالت در امور دیگری باشند.
اصل اول دقیقا با هدفهای عراق در جنگ- یعنی تجزیه استان خوزستان و قطع شریان حیاتی اقتصاد ایران و در نتیجه فروپاشی ساختار نظام سیاسی این کشور - مغایر بود. دولت آمریکا نگران این بود که پیروزی قاطع عراق در جنگ،به تجزیه ایران و دخالت اتحاد شوروری در این کشور منجر شود.
کارتر این نگرانی را چنین بیان میکند. "نیروهای عراقی از هدف جنگ که به دست گرفتن کنترل شطالعرب بود، و نه خاک ایران، پا را فراتر نهادهاند. تجزیه قسمتی از خاک ایران از بقیه آن در جهت منافع ما نخواهد بود "
علت نگرانی دولت کارتر، احتمال پیروزی قاطع عراق بود که آن را به صورت یک ابرقدرت منطقهای در میآورد و با برهم زدن توازن در منطقه،زمینههای سلطه آن را بر خلیج فارس مهیا میساخت بدون اینکه آمریکا کنترلی بر بغداد داشته باشد. تسلط عراق بر خلیج فارس با دکترین کارتر مغایر بود و راه را برای گسترش نفوذ شوروی همواره میکرد. بنابراین، دولت آمریکا مایل بود تا در صورت مشاهده نرمشی از سوی رهبران ایران و با گشایشی در بحران گروگانها، که راه را برای انتخاب مجدد مکراتها باز میکرد، با فرستادن تسلیحات به ایران توازن در جنگ را برقرار کند. برژینسکی، مشاور امنیتی کارتر در این زمینه عقیده داشت: "چون عراق لوازم یدکی و تجهیزات نظامی از شوروی دریافت میکند، آمریکا باید برای برقراری توازن، لوازم یدکی مورد نیاز ایران را در اختیار این کشور قرار دهد، زیرا رژیم (امام) خمینی (ره) هر چند ضد آمریکایی است اما به همان اندازه نیر ضد شوروی است. "
دمکراتها برای تاثیرگذاری بر دستگاه تصمیمگیری ایران و تسریع در روند آزادی گروگانهای آمریکایی در تهران، تلاش بسیار کردند تا جایی که کارتر در اوج مبارزات انتخاباتی قول داد: "در صورتی که گروگانها سالم آزاد شوند ما آن وسایلی را که متعلق به ایران است به آنها تحویل خواهیم داد. اما این خواسته زمانی برآورده شد که کارتر در حال ترک کاخ سفید بود. در کنار سیاست تطمیع و تشویق دولت کارتر در برابر ایران، واشنگتن تلاش میکرد تا از راههای مستقیم و غیر مستقیم، مناسبات خود را با عراق بهبود بخشد و از طریق متحدان منطقهای و اروپایی خود، ضعفهای ارتش عراق را برطرف سازد. البته گامهای اولیه بهبود مناسبات واشنگتن - بغداد از مدتها قبل با مسافرت برژینسکی به عراق برداشته شده بود. مشاور امنیتی کارتر پس از سفر به بغداد و گفتگو با صدام حسین میگفت : " ما، بین منافع آمریکا و عراق تضادی نمییابیم. " پس از شروع جنگ نیز دولت آمریکا گامهای بیشتری در این راه برداشت، ابتدا ادموند ماسکی، وزیر خارجه آن کشور بر ادعای بغداد مبنی بر اینکه "تهران درصدد صدور انقلاب خود به عراق است " صحه گذاشت ومسئولیت آغاز جنگ را به گردن ایران انداخت و راه را برای نزدیکتر شدن مناسبات بغداد - واشنگتن هموارتر ساخت. در پی مسافرتهای سعدون حمادی به نیویورک و ملاقات و گفتگوی او با مقامات آمریکایی، دیدار افرادی چون هنری کیسینجر از بغداد به همراه کوششهای هم پیمانان اروپایی و منطقهای آمریکا به عراق ، این مناسبات رو به رشد گذاشت و با روی کارآمدن دولت ریگان به اوج خود رسید. جیمی کارتر زمانی کاخ سفید را ترک کرد که تلاشهایش تازه داشت به ثمر مینشست. او توانسته بود با استقرار نیروهای واکنش سریع و ناوگانهای ناتو در منطقه، خلیج فارس را تضمین، و از گسترش جنگ به کشورهای منطقه جلوگیری کند؛ همچنین درونمای روشنی در مناسبات با عراق بوجود آورد و مهمترین مشکل سیاست خارجی خود یعنی بحران گروگانگیری ار در تهران حل و فصل کند. در این زمان با زمینگیر شدن نیروهای عراق در خاک ایران و ناتوانی آنها برای ادامه پیشروی، به نظر میرسید که جنگ به بنبست رسیده،هیچکدام از طرفین توانایی لازم را برای وارد آوردن ضربهای استراتژیک بر دیگری در اختیار ندارند.
دولت ریگان و جنگ ایران و عراق
رونالد ریگان با شعار "تجدید برتری آمریکا در برابر شوروی " و "تقویت توان آن کشور در جهان سوم " پای در صحنه سیاست بینالمللی گذاشت. وی بر این باور بود که آمده است تا "پوزه امپراتوری شیطانی را به خاک بمالد " و "هر جا انقلابی پدید آمد تا الگویی غیر از الگوی سرمایهداری غربی عرضه کند، وی را به مصائب ویتنام دچار سازد. "
ریگان در این مورد با صراحت میگفت : " بیایید خودمان را فریب ندهیم، در پشت تمام این اغتشاشها ، شوروی ایستاده است؛ اگر آنها خود را در این بازی دومینو درگیر نکرده بودند، هیچ کانون بحرانی در جهان وجود نداشت. بنابراین، جنگ عراق علیه ایران با هدفهای سیاست خارجی ریگان مطابقت داشت؛ از همین رو دولت ریگان از همان آغاز، سیاست حمایت از عراق و رویارویی با انقلاب اسلامی را در پیش گرفت. در ژانویه 1981 تنها چند روز پس از ورود ریگان به کاخ سفید، الکساندر هیگ،وزیر خارجه وقت آمریکا، اعلام کرد: "هیچ گونه تجهیزات نظامی، چه تعهدات و موافقتنامههای قبلی و یا تحت درخواستهایی که هنوز اعلام نشده، به ایران داده نخواهد شد ". به این ترتیب دولت ریگان از زیر قول کارتر در مورد تحویل 240 میلیون دلار لوازم یدکی توقیف شده ایران شانه خالی کرد. همزمان با آن، هیگ، موریس دراپر معاون وزارت خارجه آن کشور را برای روشن کردن نظریات دولت ریگان در مورد تحولات منطقه به بغداد اعزام کرد.
وی در توجیه این اقدام میگفت: "واشنگتن متوجه تغییراتی در سیاست عراق شده است که بخشی از آن ناشی از احساس نگرانی زیاد در مورد رفتار امپریالیسم شوروی در منطقه خاورمیانه است. " تغییراتی که هیگ به آنها اشاره میکرد از مدتها قبل قابل مشاهده بود، کاهش روابط عراق با شوروری و ایجاد روابط حسنه با کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس از جمله عربستان سعودی، همگی نشان تغییر دیپلماسی عراق از موضع رادیکال به موضع محافظهکارانه بود؛ چیزی که نظر مساعد ایالات متحده را نسبت به آن کشور برمیانگیخت و به بهبود مناسبات فیمابین منجر میشود. در ژوئن سال 1981 به دنبال بمباران راکتور اتمی عراق توسط اسرائیل، دولت آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل این اقدام دولت اسرائیل را مورد انتقاد قرار داد و تحویل 4 فروند بمب افکن اف - 16 را به این کشور به تعویق انداخت. اقدام دولت ریگان در حمایت از عراق و محکومیت اسرائیل، به بهبود مناسبات انجامید.
پیروزی خط امام در مناقشات چند ماهه داخلی ایران و حذف لیبرالیسم به سرکردگی رئیس جمهور، بنی صدر، در تابستان سال 1981 (1360) و همچنین پیدایش ثبات داخلی و تثبیت موقعیت "خط امام " در حکومت، به پیدایش شیوه جدیدی در جنگ منجر گردید که شامل ترکیبی از جنگهای چریکی و عملیات کلاسیک نظامی بود. رزمندگان اسلام با استفاده از این شیوه جدی توانستند در کمتر از 9 ماه از اوایل پاییز 60 تا اواخر بهار61، با انجام چهار عملیات بزرگ، تمام مناطق اشغالی جنوب بجز چند قطعه نه چندان مهم را آزاد سازند. نیروهای عراقی پس از تحمل این شکستها، مجبور به عقبنشینی شدند و برای اولین بار پس از آغاز جنگ در پشت مرزهای بینالمللی قرار گرفتند. به این ترتیب، ایران در تابستان 1982 آماده تهاجم به داخل عراق بود. این چرخش در نتیجه جنگ به سود ایران، مطمئنا برای کشورهای منطقه و ایالات متحده آمریکا مفاهیم شومی را در برداشت.
روزنامه لوس آنجلس تایمز در 2 ماه 1982 به نقل از کارشناسان آمریکایی نوشت: "(امام) خمینی (ره) که به بزرگترین پیروزی نظامی دست یافته، سه هدف را دنبال میکند که قطعا موجبات نگرانی را در سراسر منطقه نفت خیز خلیج فارس و فراتر از آن فراهم خواهد آورد.این سه هدف عبارتند از:
1- به قدرت رسانیدن اکثریت شیعی در عراق.
2- اخذ میلیارردها دلار پول به عنوان غرامت از کشورهای ثروتمند خلیج فارس از جمله عربستان که از عراق حمایت میکند.
3- مهمتر از همه برای غرب، ایجاد تئوکراسی اصالت گرایان ایرانی با ترکیبی از شور مذهبی و نهضت ناسیونالیستی به عنوان نیروی حاکم در خلیج فارس است. هدفهای ایران مفاهیم شومی برای آمریکاییان دارد. "
ایالات متحده برای رویارویی با هدفهای ایران، اقدامات هماهنگی را در جهت حمایت از عراق،مسلح کردن کشورهای منطقه و تقویت حضور نظامی خود در آبهای اقیانوس هند و خلیج فارس انجام داد. دولت رایگان با آغاز نخستین پیروزیهای ایران در جنگ،در اوایل سال 1982 نام عراق را از فهرست کشورهایی که به کمک و تشویق تروریسم بینالمللی متهم بودند، حذف کرد و با این کار ممنوعیت صادرات آمریکا به عراق را برطرف ساخت. همزمان با آن، دولت ریگان به فروش سلاح به کشورهای حاشیه خلیج فارس اقدام کرد و به آنها اجازه داد تا آن را در اختیار عراق قرار دهند.
علاوه بر این،آمریکا از سیاست متحدان اروپایی خود از جمله فرانسه و انگلیس در زمینه تامین تجهیزات نظامی عراق حمایت کرد و کشورهای ثروتمند عرب منطقه را به اعطای وامهای کلان به بغداد تشویق نمود. در اواخرسال 1981، کویت یک کمک مالی 7 میلیارد دلاری در اختیار عراق قرار دارد. به دنبال آن، عربستان سعودی 3 میلیارد دلار، امارات عربی 1 میلیارد دلار و قطر 500 میلیون دلار به عراق کمک کردند. بغداد به کمک این دلارها یک قرارداد تسلیحاتی با فرانسه به مبلغ 1.5 میلیارد دلار، قراردادی برای تحویل تانک با انگلیستان به ارزش یک میلیارد دلار و قراردادی با لهستان برای تحویل تانکهای روسی منعقد ساخت.
همزمان با تلاش آمریکا و غرب در تقویت توان نظامی و مالی عراق، دولت ریگان به مسلح ساختن و تجهیز کشورهای منطقه و تقویت حضور نظامی خود در آبهای خلیج فارس و اقیانوس هند اقدام کرد. در این راستا، در 28 اکتبر 1981، کنگره آمریکا فروش 8.5 میلیارد دلار تسلیحات از جمله 5 فروند هواپیمای آواکس، 8 فروند هواپیمای سوخت رسان از نوع کی- سی-707، 1177 فروند موشک هوا به هوا از نوع سایدویندر و 202 مخزن بنزین اضافی برای افزودن به شعاع عمل جنگندههای اف - 15 نیروی هوایی عربستان را مورد تصویب قرار داد. یک ماه بعد، 40 فروند هواپیمای اف - 16 تحویل مصر گردید، و نیروهای نظامی آمریکا برای انجام مانور ستاره درخشان وارد آن کشور شدند. ایالات متحده در کنار این اقدامات، پایگاههای خود در جزیره دیه گوگارسیا در اقیانوس هند، مصیره در عمان، جفیر در بحرین و جبلالطارق را به سلاحهای جدید تجهیز نمود، نیروهای واکنش سریع را در آنها مستقر ساخت تا در صورت لزوم برای دفاع از عربستان سعودی و تامین امنیت کشتیرانی آزاد،وارد عمل شوند. علاوه بر این، دولت ریگان پس از عقبنشینی اجباری نیروهای عراق به پشت مرزهای بینالمللی، تلاش کرد تا به هر شکل ممکن از تداوم حملات ایران و ورود نیروهای آن به داخل خاک عراق جلوگیری کند.
الکساندر هیگ وزیر خارجه وقت آمریکا، چند روز قبل از شروع عملیات رمضان و ورود نیروهای ایران به داخل عراق هشدار داد: "ما متعهد به دفاع از منافع حیاتی خود در منطقه هستیم؛ این منافع و منافع تمامی جهان با تمامیت ارضی و استقلال سیاسی همه کشورها حوزه خلیج فارس تامین میشود. " اعلام این مطلب از سوی هیگ بدین مفهوم بود که ایالات متحده در برابر نقض حاکمیت عراق بیتفاوت نخواهد ماند و از پیشروی نیروهای ایران جلوگیری خواهد کرد. اما با این حال، ایران به هشدار هیگ وقعی ننهاد و در ژوئیه 1982 هجوم خود را به داخل خاک عراق برای سرنگونی صدام حسین آغاز کردف ولی بنا به دلائلی مجبور به عقبنشینی گردید. از آن پس، تا سال 1984 رزمندگان اسلام در پی استراتژی تصرف شهر بندری بصره و قطع ارتباط عراق با خلیج فارس و در نتیجه سرنگونی رژیم بغداد، بارها برای در هم شکستن استحکامات دفاعی ارتش عراق، حملات گسترده خود را در منطقه شمال بصره متمرکز ساختند اما ضمن به دست آوردن موفقیت سیاسی، به هدف اصلی نائل نشدند.
در تمام مدتی که نیروهای ایران در فکر رخنه به داخل خاک عراق بودند، استراتژی ایالات متحده در خلیج فارس درای چند محور اصلی بود: نخست، تامین آزادی عبور و مرور دریایی از طریق تنگه هرمز. واشنگتن برای تضمین امنیت آزادی کشتیرانی بینالمللی در خلیج فارس، بر تعداد ناوگانهای خود در اقیانوس هند و دریای عمان افزود و پایگاههای نظامی و دریایی خود را در دیهگوگارسیا، عمان و بحرین تقویت کرد. علاوه بر آن،در تداوم دکترین کارتر، نیروهای واکنش سریع تحت یک مرکز فرماندهی موسوم به "سانترال کماند " سازماندهی شدند و بخش "نیروهای خاورمیانه " آن در بحرین برای مراقبت از آبهای خلیج فارس و دریای سرخ استقرار یافتند. به این ترتیب ایالات متحده ابزار کنترل و وسیله اعمال فشار سیاسی - نظامی را در نزدیکی شریان حیاتی جهان به دست گرفت و موقعیت برتر خود را در منطقه تثبیت کرد.
در کنار تلاش آمریکا برای تامین امنیت خلیج فارس و تنگه هرمز، محور دوم استراتژی منطقهای واشنگتن، تقویت و ایجاد اعتماددر متحدان محلی بود که از احتمال گسترش دامنه جنگ و پیروزی ایران وحشت داشتند. ایالات متحده برای افزایش اعتماد کشورهای منطقه به آنها کمک کرد تا یک "سپر دفاعی خودی " ایجاد کنند. در آغاز، برای رویارویی با حملات هوایی ایران، یک سیستم دفاع هوایی منطقهای با هسته مرکزی پنج هواپیمای اواکس عربستان سعودی ایجاد شد. و به دنبال آن هر یک از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج به خرید تجهیزات دفاع هوایی اقدام کردند. کویت در ژوئن 1984 با خرید رادار و موشکهای زمین به هوا به ارزش 475 میلیون دلار موافقت کرد. در همان سال، عربستان سعودی 400 فروند موشک زمین به هوای استینگر از آمریکا دریافت داشت. و همزمان با آن سلطان قابوس مبلغ 1.8 میلیارد دلار صرف مدرنیزه کردن تاسیسات دفاعی عمان نمود. امارات عربی متحده نیز به منظور ایجاد تنوع در تسلیحات خود، 36 فروند هواپیمای میراژ 2000 به فرانسه سفارش داد. از سوی دیگر همراه با ایجاد سیستم کامل دفاع هوایی، کشورهای عضو شورای همکاری به تقلید از نیروی واکنش سریع آمریکا به تشکیل نیروی واکنش سریع مستقل، اقدام کردند تا در صورت وقوع خطر از خود دفاع کنند. این نیروها به همراه نیروهای آمریکایی حاضر در منطقه، جایگزین سیستم ژاندارمی گذشته شدند و حراست از امنیت خلیج فارس را به عهده گرفتند.
محور سوم استراتژی آمریکا در منطقه شامل حمایت از عراق و برقراری توازن در جنگ میشد. در این زمینه، دولت ریگان معتقد بود که "پیروزی ایران با منافع آمریکا مغایر است. " واشنگتن برای جلوگیری از وقوع چنین حادثهای، همکاریهای سیاسی، اقتصادی، نظامی، اطلاعاتی خود را با عراق افزایش داد. در پاسخ به درخواستهای مکرر صدام حسین رئیس جمهوری عراق مبنی بر توسعه روابط بین دو کشور، دولت ریگان در دسامبر 1982 آمادگی خود را برای مبادله سفیر بین دو دولت اعلام کرد و ریچارد مورفی، معاون وزیر خارجه را برای بررسی اوضاع عراق به بغداد گسیل داشت. وی پس از بازگشت از منطقه امریکا گفت: "آمریکا نگران پیروزی ایران در جنگ با عراق استن. پس از آن هیئتهای مختلفی از سوی سنای آمریکا و وزارت خارجه آن کشور در طی سالهای 84 - 1983 با رهبران عراق در بغداد دیدار و مذاکره کرده، زمینههای توسعه روابط بین دو کشور را مورد بررسی قرار دادند. به دنبال این ملاقاتها، طارق عزیز وزیر خارجه عراق، آمادگی دولت متبوعش را برای برقراری روابط رسمی با آمریکا اعلام داشت. در پی این امر، در فوریه 1984 در خلال سفر طارق عزیز به واشنگتن و ملاقات با ریگان، دو کشور با انتشار بیانیه مشترکی از سرگیری روابط سیاسی خود را رسما اعلام کردند و پس از 17 سال مناسبات دیپلماتیک در سطح سفیر را از سر گرفتند.
از سوی دیگر، از وقتی که معلوم شد ممکن است عراق متحمل شکست قطعی شود، ایالات متحده برای جلوگیری از چنین حادثهای و برای افزایش ظرفیت نفوذ خود در عراق، به مبادله اطلاعات نظامی به دست آمده از ماهوارهها و آواکسها در مورد ایران با عراق اقدام کرد. صدام حسین رئیس جمهوری عراق در بهار 1983 اعتراف کرد که پادشاهی سعودی اطلاعات به دست آمده از طریق رادارهای پرنده را در اختیار بغداد قرار داده است.
واشنگتن در کنار مبادله اطلاعات، دولتهای اروپایی را به فرستادن تسلیحات به عراق تشویق کرد و مخالفت خود را در مورد فروش هواپیماهای سوپراتاندارد و موشکهای اگزوسه فرانسه کاهش داد. علاه بر آنها دولت ریگان، متحدان عرب عراق را به گسترش کمک مالی به این کشور ترغیب کرد و خود نیز برای احداث خط لوله عراق - اردن یک وام 425 میلیون دلاری در اختیار عراق قرار داد. در طی سالهای 1982 تا 1985 سیل کمکهای مالی خارجی به سوی عراق سرازیر شد. عربستان سعودی 6 میلیارد دلار، اردن 65 میلیون دلار، فرانسه 600 میلیون دلار و آمریکا در دو مرحله 95 میلیون دلار در اختیار عراق قرار دادند در حالی که تمام این مدت ایران تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی، سیاسی وتسلیحاتی قرار داشت. در سال 1983 دولت آمریکا از تمامی متحدان اروپایی و غیر اروپایی خود خواست تا از فروش تسلیحات به ایران خودداری کند. با اعلام تحریم فروش سلاح به ایران کشورهایی مثل کره جنوبی تحت فشرا رار گرفتند تا از مبادله کالاهایی که تان جنگی ایران را فازایش میدهد خودداری کنند. با این حال تحریم تسلیحاتی برای کشاندن تهران به پای میز مذاکره با بغداد کافی به نظر نمیرسید. ایران دارای درآمد نفتی 22.1 میلیارد دلاری - در اواخر 1982 بود. این پولهای نفتی، بسیاری را که میتوانستند کالاهای مورد نیاز ایران را فراهم سازند،تحریک میکرد، بدون اینکه امکان کنترلی بر اقدامات پنهانی آنان و جود داشته باشد. بنابراین تنها یک راه میتوانست دسترسی ایران را به سلاح و لوازم یدکی مورد نیاز هواپیماهای جنگی و تجهیزات نظامی مانع شود و آن قطع صدور نفتایران و ایجاد محدودیت ارزی برای این کشور بود. گری سیگ مسئول برنامه امور بینالمللی بنیاد فورد، در این زمینه میگوید: "عامل عمده ادامه جنگ از جانب ایران، جریان صدور نفت توسط این کشور است و تا موقعی که نفت از ایران صادر میشود جنگ ادامه خواهد یافت. بنابراین باید جریان صدور نفت ایران را قطع کرد.
عراق در آغاز سال 1984 به منظور فروپاشی توان اقتصادی ایران و منطقهای و بینالمللی کردن جنگ با استفاده از هواپیماهای سوپز اتاندارد و موشکهای اگزوسه حملات گستردهای را به پایانههای نفتی ایران در خاک و نفت کشها و کشتیهای حامل کالاهای کشورهای حاشیه خلیج فارس انجام داد و تهدید به بستن تنگه هرمز کرد. تهران اعلام داشت: "اگر ما از صادرات نفت محروم شویم تمامی خلیج فارس نیز محروم خواهد شد. "
تهدید به بستن تنگه هرمز و حمله به کشتیهای کشورهای بی طرف ایران را در مقابل جامعه بینالمللی و کشورهای منطقه قرار داد. رونالد ریگان رئیس جمهوری آمریکا در پاسخ به تهدید ایران هشدار داد: "آمریکا هرگز اجازه نخواهد داد آبراه بر روی کشتیرانی بسته شود. " به دنبال این هشدار ناوگانهای آمریکا به همراه ناوگانهای ناتو بر گشت زنی خود در آبهای منطقه افزودند. همزمان با آن فشارهای شدید سیاسی از سوی جامعه بینالمللی از طریق سازمان ملل و سازمانهای منطقهای و جهانی به دلیل "خودداری از مذاکره باعراق " و در نتیجه ادامه جنگ بر ایران تحمیل شد. در ماه مه 1984 وزیران خارجه اتحادیه عرب با انتشار بیانیهای "بمباران کشتیها در خلیج فارس از جانب ایران و خودداری این کشور از مذاکره با عراق " را محکوم کردند. یک ماه ، شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس در نامهای به رئیس شورای امنیت "تجاوز ایران به ازادی کشتیرانی را تهدید علیه ثبات و امنیت منطقه و خطر جدی نسبت به صلح و امنیت بینالمللی " دانسته، خواستار تشکیل جلسه فوری شورا شدند. شورای امنیت نیز با تصویب طرح قطعنامه پیشنهادی شش کشورشورای همکاری در قالب قطعنامه 552 حمله به کشتیهای تجاری را محکوم کرد و به طور تلوحی ایران را مسئول این حملات و ادامه جنگ دانست. در ادامه این فشارها در اواخر زمستان 1985 و در پی به نتیجه نرسیدن فعالیتهای رزمندگان اسلام در رسیدن به رودخانه دجله و تسلط بر جاده بصره - العماره در علمیات بدر، عراقت حملات گستردهای را علیه شهرها، مراکز اقتصادی - صنعتی و پایانههای نفتی در خلیج فارس، به منظور در هم شکستن آخرین مقاومتهای تهران آغاز کرد. مقارن با حملات هوایی و موشکی عراق، تلاشهای بسیاری از سوی سازمان ملل متحد (بیانیه 25 آوریل 1985)، کشورهای عضو بازار مشترک دولتهای منطقه و آمریکا در جهت ترغیب ایران به برقرراری صلح در منطقه آغاز شد. در بهار 1985 فشارهای سیاسی وارد بر ایران چندان زیاد بود که حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس در توصیف آن گفت: "این مقدار فشار در تاریخ جنگ بیسابقه است. این فشارها از لحاظ نظامی نیست بلکه بیشتر از لحاظ سیاسی است. "
فشارهای سیاسی به همراه حملات سنگین موشکی و هوایی عراق به مراکز غیر نظامی و مهمتر از همه شکست استراتژی نظامی ایران در تصرف بصره، تردیدهایی را نسبت به ادامه جنگ و نتایج آن بوجود آورد و به تغییر استراتژی نظامی و سیاست خارجی ایران منجر شد.
آمریکا با پیدایش موقعیت جدید، تلاش کرد تا با تشویق متحدان اروپایی و منطقهای خود به برقراری مناسبات دوستانه با ایران، ظرفیت نفوذ غرب بر رفتار جمهوری اسلامی را افزایش دهد. نشریه واشنگتن پست در این باره مینویسد: "ترکیه و پاکستان در طبقهبندی اول و ایتالیا و المان غربی دو طبقه دوم باید ظرفیت نفوذی خود را در رفتار ایران افزایش داده، جانشینانی برای نفوذ شوروی فراهم کنند. ژاپن نیز دارای اهمیت است. ایالات متحده باید پنهانی توسعه اینگونه روابط را تشویق نماید. در کنار اقدامات وزارت خارجه، شورای امنیت ملی آمریکا برای "جستجوی یک نفوذ استراتژیکی " به طور پنهانی برای نزدیکی برای نزدیک به ایراناقدام کرد و مک فارلین مشاور امنیتی ریگان را به تهران گسیل داشت. هدف از این عمل، "تجدید روابط با ایران، پایان دادن به جنگ ایران و عراق، از بین بردن تروریسم دولتی و سرانجام تسریع در آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان اعلام شد. امام مهمترین هدف شورای امنیت ملی آمریکا و ریگان از شروع "طرح استراتژیک " در برابر ایران تقویت میانه رویهای مخالف ادامه جنگ بود. اما با این حال ابتکاری که ریگان آن را منفذی استراتژیک به سوی ایران به منظور ایجاد رابطه با افرادی که ممکن است پس از دولت امام خمینی رهبری را به دست گیرند مینامید، در نوامبر 1986 فاش شد و ضربهای شدید و استراتژیک بر سیاست خارجی آمریکا وارد آورد. افشای ماجرای ایران - گیت، موقعیت و اعتبار سیاسی واشنگتن را نزد متحدان اروپایی و منطقهای به شدت کاهش داد و دولت ریگان را با بحران عظیم داخلی و بینالمللی روبرو ساخت. کمیته روابط خارجی سنای آمریکا در مورد تاثیرات افشای ماجرای ایران - گیت بر موقعیت جهانی آن کشور مینویسد: "از نظر اصولی، طرح استراتژیک رونالد ریگان نمایانگر تسلیم آمریکا در مقابل رفتار خشمآگین ایران بود. این طرح فقط ایرانی را تغذیه میکرد و سلاح در اختیار آن میگذاشت که تمامی منطقه را در معرض خطر قرار دهد و سرانجام اینکه از دیدگاه وسیعتر بخاطر مسئولیتهای جهانی آمریکا، این طرح در میان هم پیمانان دموکراتیک و میانهرو در سراسر جهان عرب تردیدهای عمیق و گستردهای را در مورد قابل اطمینان بودن آمریکا به عنوان رهبر غرب بوجود آورده است.
پس از افشای ماجرای مک فارلین، هدایت سیاست خارجی آمریکا به دست جناج رادیکالتر دولت ریگان یعنی واینبرگر و شولتز افتاد. آنها پس از رفع تشتت و اشفتگی از سیاست خارجی این کشور به منظور جبران افتضاح ایران - گیت و تجدید موقعیت و اعتبار آمریکا در نزد ملتحدان و جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی "طرح تهاجم همه جانبه " را علیه ایران برای پایان بخشیدن به جنگ در پیش گرفتند اما موفقیت کامل این طرح، مستلزم کسب موافقت ابرقدرت شوروی خصوصا در شورای امنیت سازمان ملل و اعطای امتیاز مورد نیاز مسکو در افغانستان بود. زمینههای توافق بین دو ابرقدرت از مارس 1985 پس از به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف و اعلام سیاست پرسترویکا و گلاسنوست در شوروی فراهم شده بود.
ادامه دارد ........
/خ