این وبلاگ در راستای ارج نهادن به مقام والای شهدا و جانبازان 8 سال دفاع مقدس ، و همچنین تجدید پیمان با آرمان های گرانقدر رهبر انقلاب اسلامی فعالیت می نماید.
13-آن روزها مثل حال نبود که ماشین های جبهه زیاد باشد. هر کس مرخصی به اهواز می آمد و به ماشین غذا نمی رسید، دیگر نمی توانست به جبهه برود. یک روز غروب از اهواز حرکت کردم، سوار ماشین شدم تا لب پل مرا آورد. از آنجا سوار ماشینی دیگر شدم تا سه راهی خرمشهر آمدم. هوا سرد بود، باران هم شروع شد. بعد از یک ساعت که زیر باران خیس شده بودم، یک ماشین ایستاد و گفت: تا حمیدیه می روم. ماشین سقف نداشت و چون لباس هایم خیس بود، باد هم می آمد، سرمای خوبی خوردم. سه راهی حمیدیه پیاده شدم. مدتی باز معطل شدم تا یکی از دوستان با ماشین رسید. لب جاده روبروی سنگرها پیاده شدم و سه کیلومتر باز پیاده رفتم. باران هنوز می بارید. زمین هم گل شده بود. تاریکی مطلق هم بود. پایم تا
1-تصمیم نداشتم چنین کاری بکنم و چون از خودستایی و تعریف از خود خوشم نمی آید، نمی خواستم بنویسم ولی بعداً به پیشنهاد یکی از برادران که گفت: اینها تاریخ خواهد شد و چون مساله ی شخصی در کار نیست و مساله ی یک جریان و ایثارهایی است که از برادران در این جبهه ها می شود و به علت این که به باد فراموشی سپرده نشود، تصمیم گرفتم از همین الان شروع کنم... در بین اگر داستانی از خودم نقل کردم، برادران حمل بر خودستایی نکنند زیرا خدا از وجود هر انسانی بهتر آگاه است و اگر از نظر انشایی ایرادی داشت، به بزرگی خودتان بر من ببخشایید.»
2-ما اولین گروهی بودیم که پس از جنگ اعزام شدیم؛ دو اتوبوس شب در جلو روابط عمومی سپاه کاشمر ایستاده بودند. تعداد 96 نفر از برادر
یکی از خوشبختیهای من این بود که با آوینی در مظلومیت زیستهاممن و شهید عزیز آوینی یکدیگر را نمیدیدم یا بسیار کم میدیدم، اما با هم بسیار دوست بودیم. دوستانی که یکدیگر را نمیبینند، ظاهراً دوستان عجیبی هستند؛ ولی دوستی ما عجیب نبود؛ دوستی حقیقی و یکرنگی و همجهتی بود. نمیدانم اگر از او وجه این دوستی را میپرسیدند، چه جواب میداد. امّا پس از آنکه آوینی به فوز شهادت رسید، من داغ آتشی در دل خود احساس کردم و دانستم که دوستی ما چیزی بیش از دوستیهای رسمی بوده است. ما که یکدیگر را نمیدیدیم، از کجا دوست شده بودیم؟ من از جنس او نبودم که بگوییم:ذره ذره کاندر ا
تماشای فیلم در پرده سینما به معنای انصراف از همه واقعیت بیرون از کادر استپرده سینما کادری است محدود و مربع مستطیل و این محدودیت و شکل هندسی خاص پرده سینما یا فریم فیلم، خصوصیتی است که بخش عظیمی از قواعد بیانی سینما نسبت به آن تعیین میشود .یعنی اگر فیالمثل پرده سینما یا فریم فیلم دایره بود این بخش عظیم از قواعد بیانی سینما دیگر وجود نمیداشت و این دایرگی مبنای قواعد بیانی دیگری واقع میشد که اکنون موضوعیتی ندارند.تصور این امکان خاص اگر چه دشوار است، اما مبین حقایق بسیاری است که اگر سینماگرنداند، نمیتواند زبان سینما را بیاموزد و بخوبی از آن استفاده کند. محدودیت کادر یا پرده سینما سببی است که امکان استغراق کامل
به سمت خضوع ناخواسته در برابر هنرمندان غیرمتعهد به اسلام خواهیم رفت*سینما و تلویزیون به مثابه رسانه گروهی: (2)_ زبان، تلویزیون و سینما و اوقات فراغت«اوقات فراغت» لفظی است که بعد از غلبه تمدن تکنولوژیک در زندگی بشر معنا و مصداق یافته است. «فراغت» کلمهای نیست که بعد از ظهور تمدن ماشینی ابداع شده باشد، اما معنایی که در این روزگار یافته کاملا تازه است.اصولا اسیر تحولاتی که زبانهای اقوام در طول تاریخ طی کرده مبین این نکته است که با تجدیذ اعصار و عهود، کلمات نیز معانی تازهای متناسب با عصر و عهد جدید مییابند، علاوه بر آنکه در پی آن تجدید عصر، کلمات تازهای نیز به زبان راه مییابند که ممکن است بدیع
یکی از احکام مشهوری که دربارهی سینما و تلویزیون عنوان میشود این است که «اینها ظرفهایی هستند که هر مظروفی را میپذیرند؛ اینها «ابزار» هستند و این ما هستیم که باید از این ابزار درست استفاده کنیم». … و کسی هم از خود نمیپرسد که اگر اینچنین بود، چرا ما بعد از یازده سال از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران هنوز نتوانستهایم از تلویزیون و سینما آنچنان که شایسته است استفاده کنیم.بنده هرگز صلاح نمیدانم که برای اقامهی حجت و دلیل به گفتار غربیها متوسل شوم، چراکه از یک سو اعتقاد دارم آنها خود قادر به شناخت حقیقی خود و جامعهی خود نیستند و از سوی دیگر، هرچه را که از قول آن
بلند شو سید! «آقا» آمده استخوش آن رخی که آینه دارش تو بودهایقرةالعین من آن میوه دل یادش بادکه چه آسان بشد و کار مرا مشکل کردساروان بار من افتاد خدا را مددیکه امید کرمم همره این محمل کرد.در این حال و روز که بندها ترنم ماندن دارند و زنجیرها سرود نشستن میخوانند، کندن چه کار سترگی است، پر کشیدن چه باشکوه است و پیوستن چه شیرین و دوستداشتنی، کاش با تو بودیم وقت قرآن انتخاب تو با انتخاب حق.کاش با تو بودیم آن زمان که دست از این جهان میشستی و رخت خویش از این ورطه بیرون میکشیدی.کاش با تو بودیم آن زمان که فرشتگان، تو را بر هودج نور میگذاشتند و بالهای خوش را سایهبان زخمهای روشن
ملاحظاتی در ماهیت سینما (3)خبرگزاری فارس:امکان بیان در سینما تنها با مهارت یافتن در تکنیک آن میسر میشود و لاغیر. تکنیک سینما نیز همان طور که گفته شد علاوه بر پیچیدگی بسیار فینفسه ماهیتی فرهنگی دارد و اگر بیتامل و توکل، پای در راه آن نهیم هرگز به کعبه نخواهیم رسید.احساس زیبایی از همان اتحاد فطری انسان با عالم وجود منشا میگیرد و برخلاف آن چه عموما میاندیشند احساس زیبایی، جز در ساحتی خاص، هرگز تابع عادات اجتمای و قومی و قبیلهای و یا تعلقات شخصی و مقتضیات روزگار نیست البته عادات و تعلقات نیز غبار غفلتی است که بر آیینه فطرت مینشیند و معیارهای کاذبی را بر فطرت زیبا پسند و زیباشناس انسان تحمیل میکند و
آوینی از فرط نشستن پشت میز مونتاژ «روایت فتح» خود را معیوب کرده بود«افتخار آشنایی» یکی از تعابیر روزمره است که در دیدارها، مکاتبهها و مکالمهها زیاد رد و بدل میشود. گاه چهرهها و دلهای تازه روبهروشده را به هم نزدیک و مأنوس میکند. و گاه تعاریفی است نه از سر راستی و در ردیف دیگر کلمهها ادا میگردد.افتخار آشنایی برای من حادثهای نیست که بارها تکرار شده باشد و در این دو دهه اخیر بسیار کم روی داده است. وقتی این آشناییها را گلچین میکنم، درمییابم اولین افتخار آشناییام با انقلاب اسلامی بود و حالا که بیشتر میاندیشم، نمیدانم چرا شناسنامه&
تلویزیون و سینما به وسایلی برای تسخیر روح بشر تبدیل شده اند*سینما و تلویزیون به مثابه رسانه گروهی (3 )-درباره ارتباطاتتکنولوژی ارتباطات اکنون کره زمین را به یک دهکده بزرگ تبدیل کرده است.این سخن که اینک یکی از مشهورات عام افکار عمومی در سراسر جهان است، تبعاتی که دارد که عموم کسانی که سخنانی از این قبیل را بر زبان می رانند جز مصادر نخستین آن، از این تبعات بر خبرند. آنچه که توسط این شبکه جهانی ارتباطات به مردم سراسر کره زمین انتقال می یابد اطلاعات است اطلاعاتی حامل یک فرهنگ واحد منشا گرفته از عقل علمی جدید . آنچنان که در علم ارتباطات میگویند، این اطلاعات مجموعه ای از علائم و نشانه ها هستند که باید آنها را در واقع صورت تبدیل یافته فرهنگ خوا
منتظر فرصت بودیم تا سینه «سید» را بشکافیم«چون در حرکت و سکون چیزی نویسم، رنجور شوم از آن به غایت. و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم، هم رنجور شوم. چون احوال عاشقان نویسم نشاید ، چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید، و هر چه نویسم هم نشاید، و اگر هیچ ننویسم هم نشاید و اگر خاموشی گردم هم نشاید. و اگر این وا گویم نشاید و اگر وا نگویم هم نشاید و اگر خاموش شوم هم نشاید.»*شیخ شهید شهاب الدین سهروردیسرداران بی مرگ را چه بسیار می شناسم، ابرمردان همیشه زنده را و مردگان عمودی که ایستاده مرده اند و زندگان افقی که چون سرخ شط خروشان خون، در رودخانه حیات جاری اند.روضه خوان مجلس هفتگی خانه مان، چه بسیار از مظلومیت حسین (ع) برایم گفته بود