معرفی وبلاگ
این وبلاگ در راستای ارج نهادن به مقام والای شهدا و جانبازان 8 سال دفاع مقدس ، و همچنین تجدید پیمان با آرمان های گرانقدر رهبر انقلاب اسلامی فعالیت می نماید.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1516610
تعداد نوشته ها : 3133
تعداد نظرات : 28
Rss
طراح قالب
GraphistThem241
رزمنده ها در جبهه احتیاج به تشویق دارند. می بینیم در مرز عراق ، آنهایی که امروز وحشیانه به خاک جمهوری اسلامی حمله کرده اند مورد تشویق ابر جنایتکاران و مورد تشویق همه هستند. از طرفی هم می بینیم، نیروهای خوب، مؤمن و مخلص هم در این طرف قضیه هستند که امروز؟ آن صورتی که بایستی آن ها تشویق بشوند نمی شوند . در کشور تشویق بایستی برابری بکند با کاری که دارند در جبهه ها می کنند . **************مسئله ی مهمی به آن تکیه دارم، نظم، انضباط و رعایت حفظ سلسله در پادگان مراتب است. وقتی بنده نیستم و قائم مقام هم نیست، ستاد می شود جانشین. تمام کارها ، حوادث و تمام مسائلی که اتفاق می افتد را باید ستاد جواب بدهد. متاسفانه این چند روزی که نه بنده بودم و نه آقای من
گاهی وقتها که می نشینیم با مسئولینی که در منطقه جنوب هستند طرح ریزی و ‌برنامه ریزی می کنیم، می بینیم آنها از این کوهها، عجیب وحشت دارند خوب نه اینکه تا بحال تو این کوهها نبوده ،‌توی دشت عمل می کردند و الا آنها روحیه شان خیلی در سطح بالا است، خیلی هم خوشحالند که این کوهها را پایین و بالا بروند؛ پس وقتی به ایشان می گوییم این کوه را اینطوری باید بروی بالا و بیائی پائین، می گویند که مثلا دو روز طول می کشد؛ یک حالت اینطوری. این است که ما باید خدا را شکر کنیم؛ برادرانی که الان اینجا هستند برادرانی که از قدیم بودند، خیلی ورزیده تر، آماده تر و خیلی جنگجو ترند . باید رشادت خودشان را ، آن گستاخی خودشان را انشاء الله در عملیات نشان بدهند .***
با اینکه یک مقدار هم از ماموریت برادران گذشته، امکان دارد بر حسب ضرورت یک مقدار شما را بیشتر از 18 ماه نگه داریم. خود برادران ضرورت آماده باش را دیدند که چقدر مهم بوده، و بایستی در این آماده باش این کار انجام می شد. من زیاد صحبت ندارم. هیچ مانعی نیست که ترخیص بشوید و تشریف ببرید به مشکلاتتان برسید، ولی از طرفی معتقدم رضایت مشمول واحد و مسئول گردان هم خیلی مهم است، از برادران خواهش می کنم رضایت مسئول را جلب بکنند . بدانید در واحدها هم خیلی مشکلات داریم، مثلا الان نیاز شدید به راننده داریم. برادران می توانند یک مقدار صبر کنند. تا برادرانی که دارند می آیند را جایگزین کنیم . این خواهش من است. برادران می توانند هر طور که صلاح می بینند عمل کنند. ا
اینها می خواهند جبهه های ما را از معنویت خاص خودش دور کرده و در جبهه معنویت را از ما بگیرند . امروز بایستی هوشیاری در درمردم و ملت مسلمان در راس مسائل باشد. باید هوشیار باشیم ، اماده باشیم و گوش به زنگ باشیم، که همواره گوش به زنگ بودن کار اصلی ماست . ما گوش به زنگ نبودیم، کردستان داشت از دست می رفت. گوش به زنگ نبودیم ، خوزستان داشت از دست می رفت. گوش به زنگ نبودیم، ترکمن صحرا داشت از دست می رفت. با این همه ضربه هایی که ما تا به حال خورده ایم ، امروز دیگر باید مواظب باشیم که این ضربه ها را نخوریم . **************سطح مقاومت فرماندهان ما در کردستان به حدی است که ما اینها را یک معجزه ی الهی در کردستان می دانیم . بچه ها در بدترین شرایط جوی و در ب
با وجود تمام مشکلات و کمبودهایی که اوائل داشتیم و کمبود نیرو و تجهیزات آن زمان که با دشمن بعث می جنگیدیم، این را می دانستیم که اسلام و دین اسلام همیشه برنده است. ایمان و اعتقاد راسخی به انقلابمان داشتیم. این گونه نبود که ما در آن زمان، با آن تعداد کم نیرو ، ایمان و اعتقادمان را از انقلاب و اسلام از دست بدهیم. ما در همان زمان هم که خیلی نیروهایمان کم بود، قدرت ایمان داشتیم، قدرت روحیه داشتیم . **************این خونهایی که دشمن ریخته ، اثراتش امروز در کاروانهای کربلا دیده می شود . خونهای عظیم، عجیب و مومنی در جبهه ها ریخته شده است ما نیروهای مومن و پاک باخته ای را در کردستان، در جبهه ها از دست داده ایم؛ امروز دیگر ما مهارت پیدا کرده ایم، تجربه
اخیرا گروهی به نام پانک و یا بی بند و باری در آذر بایجان، تهران، سبزوار و اینها تشکیل شده اند. اینها یکی از همان افرادی هستند فکر می کنم که در همه جا بودن آن افرادی که سوسول بودند اینها طفلکها سازمانی نداشتند . حالا یک سازمانی برای خودشان درست کرده اند البته خوب منافقین هم کمک کردند و به آنها منافقین هم به اینها خط دادند و گروهی به نام بی بند و بار تشکیل شده ، تشکیل حالا این را من بخوانم برای برادرها برادر ها گوش بدهند . تشکیل یک گروه بی بند و بار در سبزوار گزارش رسیده است . حاکی است که گروهی است به نام گروه پدر ، ما در سبزوار تشکیل شده است که رهبر آن جوانی است به نام بهرام ، بهرام دادجو بعهده دارد . این گروه را که آنها تشکیل می دهند از ایدئ
امروز به‌ دیدار خانواده‌ شهید کلانتر رفتیم‌. کلانتر هم‌ مثل‌ خیلی‌ از بچه‌های‌ دیگر خرمشهر، از خانواده‌ پایین‌ شهری‌ بود. مادرش‌ به‌ ما گفت‌: - او آرزو داشت‌ در فتح‌ خرمشهر شرکت‌ کند. امروز به‌ دیدار خانواده‌ شهید کلانتر رفتیم‌. کلانتر هم‌ مثل‌ خیلی‌ از بچه‌های‌ دیگر خرمشهر، از خانواده‌ پایین‌ شهری‌ بود. مادرش‌ به‌ ما گفت‌: - او آرزو داشت‌ در فتح‌ خرمشهر شرکت‌ کند. می‌گفت‌: - ذوق‌ داشت‌؛ دوست‌ داشت‌ برود جبهه‌.می‌گفت‌: - چ
در دنیایی که ما در آن هستیم، فاصله‌ها را نه پول تعیین می‌کند و نه چاکرم، نوکرم های قلابی ِ چاپلوسان، و نه منم زدن‌های اهل من.دنیای ما دنیایی است که تا وقتی به سعیدش می‌گوییم که چرا پابرهنه‌ای، اینجا جبهه است. جواب می‌شنوی که‌ای بابا ما کی کفش پوشیده‌ایم که حالا بخواهیم بپوشیم. بسمه تعالیدر دنیایی که ما در آن هستیم، فاصله‌ها را نه پول تعیین می‌کند و نه چاکرم، نوکرم های قلابی ِ چاپلوسان، و نه منم زدن‌های اهل من.دنیای ما دنیایی است که تا وقتی به سعیدش می‌گوییم که چرا پابرهنه‌ای، اینجا جبهه است. جواب می‌شنوی که‌ای بابا ما کی کفش پوشیده‌ایم که حالا بخواهیم بپوشیم. و ا
نمی دانم حرف هایی که می نویسم تکراری است یا برای شما تازگی دارد. اما خوب هر چه دنیای خودمان هستیم، با این تفاوت دنیایی که ما در آن هستم دیوارهایش شکسته و اتاق هایش سقف ندارد، و خانه‌های او را بغارت برده اند و محله‌های آنرا با لودر و بولدوزر صاف کرده اند، و دور آنرا سیم های خارداری کشیده اند که روی آنها نوشته شده الغام = یعنی مین. بسمه تعالی نمی دانم حرف هایی که می نویسم تکراری است یا برای شما تازگی دارد. اما خوب هر چه دنیای خودمان هستیم، با این تفاوت دنیایی که ما در آن هستم دیوارهایش شکسته و اتاق هایش سقف ندارد، و خانه‌های او را بغارت برده اند و محله‌های آنرا با لودر و بولدوزر صاف کرده اند، و دور آنرا سیم های خارد
23-جمعه 16/2/62 صبح جهت ثبت میادین خرمشهر و بازدید کار مین کوب با چند نفر راهی خرمشهر شدیم. چون از جاده ی آبادان می رفتیم بهتر دیدیم که نماز جمعه را در آبادان بخوانیم. نزدیکی های ظهر شده بود. به آبادان رسیدیم و به سمت محل نماز جمعه راه افتادیم. این هفته نماز جمعه به علت نبودن «حجت الاسلام جمی» اقامه نمی شد ولی نماز جماعت همراه با سخنرانی در مسجد امام آبادان برقرار بود. در راه که می رفتیم، موج انبوه مردم را می دیدیم که به سوی نماز می رفتند. زن و مرد، کوچک و بزرگ، بسیجی و ارتشی، همه و همه با سرعت می رفتند گویی از قافله عقب مانده بودند. به راستی که چه عاملی باعث شده بود که مردم در آن هوای گرم و سوران، آن چنان در زیر آفتاب و روی آسفال
13-آن روزها مثل حال نبود که ماشین های جبهه زیاد باشد. هر کس مرخصی به اهواز می آمد و به ماشین غذا نمی رسید، دیگر نمی توانست به جبهه برود. یک روز غروب از اهواز حرکت کردم، سوار ماشین شدم تا لب پل مرا آورد. از آنجا سوار ماشینی دیگر شدم تا سه راهی خرمشهر آمدم. هوا سرد بود، باران هم شروع شد. بعد از یک ساعت که زیر باران خیس شده بودم، یک ماشین ایستاد و گفت: تا حمیدیه می روم. ماشین سقف نداشت و چون لباس هایم خیس بود، باد هم می آمد، سرمای خوبی خوردم. سه راهی حمیدیه پیاده شدم. مدتی باز معطل شدم تا یکی از دوستان با ماشین رسید. لب جاده روبروی سنگرها پیاده شدم و سه کیلومتر باز پیاده رفتم. باران هنوز می بارید. زمین هم گل شده بود. تاریکی مطلق هم بود. پایم تا
X